نگارنده در جلد نخست از مجموعهی حاضر، بر آن است که سیر فلسفه را از شش سدهی پیش از میلاد تا عصر رنسانس، به نمایش بگذارد. به تصریح نگارنده: 'به این نتیجه رسیدم که تاریخهای سنتی که به دنبال تفکیک فلسفه از علوم فیزیکی، ریاضی، اجتماعی و همینطور علوم انسانی هستند، به شدت مساله را ساده گرفتهاند. امکان ندارد بتوانیم آن چه را معمولا 'فلسفه' نامیده میشود به رشتهای واحد، محدود کنیم که به شکلی آراسته در حوزهی مطالعات نظری جا میگیرد. یکی از دلایلش این است که نامهای رشتههایی که درمحدودهی چنین حوزهای جا دارند در حال تغییرند. برای مثال در قرون وسطی، 'فلسفه' در عمل شامل تمام آن شاخههایی از دانش نظری میشد که ذیل مبحث 'خداشناسی' نیامده بودند. رشتهی مورد مطالعهی نیوتن 'حکمت طبیعی'، بود و این اصطلاحی است که تا نیمهی نخست قرن نوزدهم هم، به شکلی گسترده در مورد اغلب آن مباحثی به کار میرفت که امروز آنها را علم به شمار میآوریم و بخشی از آن چه را هم امروز فلسفه میدانیم دربر میگرفت. آن چه طرز تفکر فلسفی نامیده شده، طبیعتا گرایش به آن دارد که از محدودهی سنتی دور شود. سفر دوستی و کجکاوی سیری ناپذیرش، اغلب ما به پیدایش حوزههای جدید اندیشه شده است. همانگونه که در فصل نخست خواهیم دید، علم غربی زمانی به وجود آمد که چند اندیشمند یونانی ـ همانهایی که به 'نخستین فیلسوفان'، شهرت دارند ـ خودسرانه حرفهای معمولی خدایان را نادیده گرفتند و به جای آنها به دنبال دلایل طبیعی رخدادها رفتند. مدتی بعد، بیشتر در پی تلاش کسانی که در آن دوره، فیلسوف نامیده میشوند، روان شناسی، جامعه شناسی و اقتصاد به وجود آمد و همان روند تکوین، تا امروز هم ادامه دارد'.