

نویسنده در این کتاب درباره ضرورت معرفتشناسی خردگرایانه و زیانهای اجتماعی ناشی از ضعف معرفت شناسی سخن میگوید. همچنین از علل و دلایل عدم التفات ایرانیان به فلسفه, نیز از سیر عقبماندگی فکری, و عدم مبارزه با جهل و خرافات مباحثی را مطرح میسازد؛ افزون بر آن, راهکارهایی به منظور همراهی و همگامی با تمدنهای با فرهنگ یا فرهنگ تمدنها عرضه میکند. '.... همه اندیشمندان و فلسفه دوستان [در ایران] در صدد برنیامدند یک نوع معرفت شناسی خردمندانه و فلسفی درونزا تدوین و عرضه نمایند. همه به کارهای تقلیدی و ادامه تفکرات غربی و بیگانه پرداختند و نظرات و برنامهها و ایدئولوژیهای خود را بر آن مبانی قرار دادند که در ایران قابل تعمیم و اجرا نبود. نداشتن بینش و تفکر فلسفی مستقل که همواره در حال زایندگی و ابداع اندیشه و خلاقیتهای ذهنی باشد سبب گردید همواره دور شخصیتهای متفکر و منفرد قدیمی که ندرت در ایران ظهور کردهاند, افکارمان پرسه زده و به تقلید نادرست از آنان پرداخته و تکرار مکررات نماییم. بدین ترتیب شخصیت پرستی اوج فراوان یافته است'.