آفتاب

ن

ن

نمایش ۱ تا 25 از ۱۹۹ مقاله

ناآمدگی . [ م َ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) نارسیدگی . در خمیر، مخمر نشدن آن . فطیر بودن آن . ورنیامدن آن .



ناآمدنی . [ م َ دَ] (ص لیاقت ) نیامدنی . که نخواهد آمد. که آمدنی نیست . || واقعنشدنی . که اتفاق نخواهد افتاد.



ناآمده . [ م َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) نیامده . واقع نشده . که اتفاق نیفتاده است :
بگوید همی تا بدان می خوریم
غم روز ناآمده نشمریم .

فردوسی .
نماند که نیکی بر او بگذرد.
پی روز ناآمده نشمرد.

فردوسی .
دگرکز بدیهای ناآمده
گریزد چو از دام مرغ و دده .

فردوسی .
بگذشته چه اندوه و چه شادی بر دانا
ناآمده اندوه و...



ناآمرزیده .[ م ُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) غیرمرحوم . نامرحوم . نیامرزیده . || در تداول عوام ، ملعون . لعنتی .



ناآموخته . [ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) نیاموخته . یاد نگرفته . || نافرهخته . || توسن . غیر مأنوس . ناآمخته . نامعتاد. رام ناشده .



ناآمیختن . [ ت َ ] (مص منفی ) نیامیختن . معاشرت نکردن . رفت و آمد نکردن . انس و الفت نگرفتن . مردم گریز بودن . مقابل آمیختن . رجوع به آمیختن شود.



ناآمیختنی . [ ت َ ] (ص لیاقت ) که قابل آمیزش نیست . مقابل آمیختنی . رجوع به آمیختنی و آمیختن شود.



ناآمیخته . [ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) نیامیخته . غیرمخلوط. خالص . بی عیار.



ناآمیزگار. (ص مرکب ) حوشی . (منتهی الارب ). غیرمأنوس و بی الفت . (ناظم الاطباء). مردم گریز. که با دیگران آمیزش ندارد.





نائمین . [ ءِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ نائم (در حال نصبی و جری ). خفتگان . خوابیدگان . به خواب رفتگان :
قوموا شرب الصبوح یا ایها النائمین .

منوچهری .



نائن . [ ءِ ] (اِخ ) ضبط دیگری است از نائین . رجوع به نائین شود : [ به سال 744 ] ملک اشرف خواست که نائن را که از توابع یزد است غارت کند، [ امیر مبارزالدین محمد ] شاه مظفر و شاه سلطان را جهت دفع ایشان به نائن فرستاد. ایشان را در راه خبر آمد که بیست هزار مرد ملک اشرف گرد قصبه ٔ نائن برآمده اند. (تاریخ گزیده ص 638). امیر مبارزالدین محمد از کرمان متوجه...



نائه . [ ءِه ْ ] (ع ص ) بلند و برآمده . (منتهی الارب ). نعت است از نَوَه که به معنی بلند گردیدن است . (منتهی الارب ).



نائه . [ ءِه ْ ] (ع ص ) (از «ن ی هَ») مرتفع. (ناظم الاطباء). رفیع. مشرف . (اقرب الموارد) (المنجد).



ناآهار. (ص مرکب ) ناشتا.آن که چیزی نخورده باشد. روزه دار. (ناظم الاطباء).



نائی . (ع ص ) بعید. (المنجد).



نائی . (فعل مضارع ) نیائی . نمی آئی . نخواهی آمد :
تو تا ایدری شاد زی غم مخور
که چون تو شدی بازنائی دگر.

اسدی .



نائی . (ص نسبی ) نی زننده . نی نوازنده . (ناظم الاطباء). نی نواز. نئی . (آنندراج ). قراری . قصاب . (منتهی الارب ). نای زن . نی زن . کسی که نی می نوازد :
گاه گوئیم که چنگی تو بچنگ اندریاز
گاه گوئیم که نائی تو بنای اندردم .

فرخی .
به زیر گل زند چنگی به زیر سروبن نائی
به زیر یاسمن عروه به زیر نسترن عفری .

منوچهری .
یکدست تو با زلف و دگر دست تو با جام
یک گوش ب...



نائی . (اِخ ) (شیخ ...) از موسیقی دانان قرن نهم ومعاصر با امیرعلی شیرنوائی و مورد حمایت او بوده است . رجوع به تاریخ ادبیات ادوارد براون ج 3 ص 560 شود.



نائی . (اِخ ) شیخ عثمان افندی از شاعران و موسیقیدانان ترک است . در قاموس الاعلام آمده است : وی از شعرا و مشایخ مولویه بوده و در خانقاه غلطه سمت نی زن باشی داشت و به سال 1109 به مقام شیخی خانقاه مذکور رسید و در سال 1142 درگذشت . بمناسبت مهارتی که در موسیقی و نی زدن داشت تخلص نائی را اختیار کرده بود. از (قاموس الاعلام ج 6).



نائیهٔ. [ ی َ ] (ع ص ) نائیه . مؤنث ناء (نائی ). نعت است از نأی . دور شونده . (اقرب الموارد) (المنجد).



نائیج . (اِخ ) نائج یا نیج کوه ازمحال بلده ٔ نارنج کوه از دهات نور مازندران . (مازندران و استرآباد ص 149). یکی از بلوکات پانزده گانه ٔ نورو مشتمل بر 18 قریه و جمعیت تقریبی آن 3815 تن است .(جغرافیای سیاسی کیهان ص 299). نام یکی از دهستانهای بخش نور شهرستان آمل است و در قسمت باختری آمل واقعشده است . قسمتی از قراء ا...



نائیج آباد. (اِخ ) یکی از دهات مازندران است . دهستان دابو واقع در بخش مرکزی شهرستان آمل شامل 105 ده و آبادی بزرگ و کوچک است ، و از آنجمله یکی «نائیج آباد» است . این ده در 12 هزارگزی شمال خاوری آمل ، در دشت همواری قرار دارد. هوایش معتدل و مرطوب است و منطقه ٔ مالاریاخیزی است . آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصولش برنج و صیفی است . بوسیله ٔ راه مالرو به آبادیهای دیگر مربوط ا...



نائیدن . [ دَ ] (مص ) فخر کردن و مباهات نمودن (۱) . (برهان ). مباهات کردن . (انجمن آرا) (از آنندراج ). (غیاث ). لاف زدن . مباهات کردن . (از ناظم الاطباء). سرافرازی کردن . به خود بالیدن . نازیدن . به خود نازیدن . تفاخر.



نائین . (اِخ ) یکی از شهرهای استان دهم و مرکز فرمانداری است . شهری قدیمی است وسابقه ٔ تاریخی آن به پیش از اسلام میرسد. مؤلف «سرزمینهای خلافت شرقی » مینویسد: نائین ، در شمال باختری یزد، در حاشیه ٔ کویر جای دارد و معمولاً از توابع یزد شمرده میشود، اگر چه برخی از نویسندگان آن را از توابع اصفهان شمرده اند. نائین قلعه ای داشت و بقول حمداﷲمستوفی دور قلعه اش چهار هزار قدم بود. (از سرزمینهای خلافت شرقی ص 106). و...



نمایش ۱ تا ۲۰ از ۱۹۹ مقاله