آفتاب

ش

ش

نمایش ۱ تا 25 از ۲۰۰ مقاله

شاپکا. (روسی ، اِ) روسی شاپکا. (۱) نوعی کلاه مردم روس .



شاپهنه . [ پ َ ن َ /ن ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان جاپلق بخش الیگودرز شهرستان بروجرد واقع در 44 هزارگزی شمال باختری الیگودرز و دو هزارگزی باختر راه شازند به ازنا جلگه ای و دارای آب و هوای معتدل است . جمعیت آن 293 نفر، مذهب سکنه ٔ آن شیعه و زبانشان لری و فارسی است . آب آن از چاه و قنات ، محصول آن : غلات ، تریاک ، لبنیات ؛ شغل اهالی آن زراعت و...



شاپور. (اِ مرکب ) پسر شاه . مرکب از شاه و پور. در پهلوی شاه پوهر.(حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). رجوع به شاهپور شود.



شاپور. (اِخ ) نام مصوری که واسطه بود میان شیرین و خسرو. (برهان قاطع) :
ندیمی خاص بودش (۱) نام شاپور
جهان گشته ز مغرب تا لهاور
ز نقاشی به مانی مژده داده
بر سامی در اقلیدس گشاده
قلمزن چابکی صورتگری چست
که بی کلک از خیالش نقش میرست .

نظامی (خسرو و شیرین چ 2 وحید ص 48).
رجوع به حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین شو...



شاپور. (اِخ ) (در داستانها) نام یکی از اعیان مملکت فریدون . (ناظم الاطباء): نیشابور از ناحیت ابر شهر است به خراسان . و آن را بنا شاپور سپهبد کرده ست بگاه افریدون و درآن خلاف است ، توان بود که زیادت ِ عمارت کرده . (مجمل التواریخ و القصص ص 64). رجوع به شاپور نستوه شود.



شاپور. (اِخ ) پهلوان ایرانی زمان کیکاوس و کیخسرو. (فهرست ولف ) :
چو بهرام وچون زنگه ٔ شاوران
چو گیو و چو شاپور و گندآوران .

فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 3 ص 608).
چو طوس و چو گودرز و گیو دلیر
چو شاپور و فرهاد و بهرام شیر.

فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 3 ص



شاپور. (اِخ ) پهلوان ایرانی زمان خسرو پرویز. (فهرست ولف ) :
چو گردوی و شاپور و چون اندیان
سپهدار ارمینیه رادمان .

فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 9 ص 2682).
چو خراد برزین و گستهم شیر
چو شاپور و چون اندیان دلیر

فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 9 ص 2707).<...



شاپور. (اِخ ) نام پدر یزدانداد یکی از مؤلفان مستقیم شاهنامه ٔ منثور. رجوع به یزدانداد و مزدیسنا تألیف دکتر معین چ 1 ص 386 شود.



شاپور. (اِخ ) موبد زمان پادشاهی انوشیروان . (فهرست ولف ) :
سر موبدان و ردان اردشیر
چو شاپور و چون یزدگرد دبیر.

فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 8 ص 2391).
ابا موبد موبدان اردشیر
چو شاپور و چون یزدگرد دبیر.

فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 8 ص 2416).



شاپور. (اِخ ) رازی . یکی از دو تن مقتدرترین نجبای ایران در زمان پادشاهی پیروز یزدگرد ساسانی . ایران سپاهبد و سپاهبد سواد در زمان پادشاهی قباد پسر پیروز. (فهرست ولف ): در زمان پیروز مقتدرترین نجبای ایران دو تن بودند، یکی زرمهر یاسوخرا (۱) از خانواده ٔ بزرگ قارن ، که اصلاً شیرازی و حکمران ایالت سکستان بود و لقب هزارفت داشت ، دیگر شاپور، که از مردم ری و خاندان مشهور مهران بود. لازار فرپی حکایت می کند که این دو سردار با لشکر بسیار در ایبری و ا...



شاپور. (اِخ ) (زردشتی ) نام یکی از زردشتیان که در دیوان کاتبی نیشابوری شاعر قرن نهم از او نام برده شده . رجوع به از سعدی تا جامی ص 550 و فهرست اعلام آن کتاب شود.



شاپور. (اِخ ) (کشیش ) نام کشیشی در زمان پادشاهی یزدگرد اول ساسانی . وی یکی از نجبا را که موسوم به آذرفرنبغ بود بدین عیسوی درآورد تا از مرضی که داشت شفا یابد. آذرفرنبغ آن کشیش را دعوت کرد که بقریه ٔ او آمده کلیسائی در آنجابنا کند. شاپور قبلا قباله ٔ مالکیت محل مزبور را گرفت و کلیسا را بنا نهاد. آنگاه موبدی آذربوزی نام قضیه را، که نمونه ٔ ارتداد یکی از نژادگان بود، به عرض شاه رسانید و یزدگرد بموبد مزبور اجازه داد که برای اعاده ٔ آن شخص ب...



شاپور. (اِخ ) آقا... از اکابر طهران من اعمال ری است و همشیرزاده ٔ ملا امیدی . و جعفرخان که در هند کمال اعتبار داشت همشیره زاده ٔ آقا شاپور است . در فن قصیده کمال دست دارد. بعنوان تجارت به هندوستان رفته اسبابی بهمرسانیده به ایران آمد. موزونان بعضی توقعها ازاوداشتند چون بفعل نیامد او را اهاجی رکیک کردند چنانچه ملاطبقی قطعه ای گفته که این بیت از آن قطعه است :
بسکه دلگیر ز همکاسه بود میشکند
کاسه ای را که در او صورت آدم باشد.
ال...



شاپور. (اِخ ) مولانا... از شعرای صاحب دیوان کاشان است . این مطلع از اوست :
طریق ماهرخان غیر بیوفائی نیست
خوشا کسی که به این قومش آشنائی نیست
(تحفه ٔ سامی چ وحید دستگردی ص 155).



شاپور. (اِخ ) (برج ...) عسکر مکرم است که در قرن چهارم شهری بود بر دو جانب نهر مسرقان و جانب غربی آن بزرگتر بود و بوسیله ٔ دو جسر بزرگ که از قایقهای بهم بسته تعبیه شده بود بجانب دیگر اتصال داشت .شهر دارای بازاری باشکوه بود که با مسجد جامع هر دودر جانب غربی واقع بودند. از جمله ٔ عیوب عسکر مکرم وجود عقربهای سمی در آن شهر بود که هیچکس از گزند آنان بی نصیب نمی ماند... وجه تسمیه ٔ عسکر مکرم این است که حجاج عامل معروف بنی امیه در عراق یکی...



شاپور. (اِخ ) شهر... نام یکی از دهستانهای چهارگانه ٔ بخش مرکزی شهرستان کازرون است . حدود و مشخصات آن به قرار زیر است : از شمال ارتفاعات چنار شاهیجان و سلبیز و نودان ، از جنوب کوه کمارج و دهستان حومه ، از خاور ارتفاعات دوان ، از باختر ارتفاعات ناحیه ٔ ماهور و میلاتی . موقعیت آن جلگه و دامنه است و رودخانه ٔ شاپور از وسط دهستان می گذرد. این دهستان در شمال باختر بخش واقع است . هوای آن گرم و مالاریایی است .آب مشروب و زراعتی آن از رودخانه ٔ شاپ...



شاپور. (اِخ ) نهر... نام نهری در ولایات غندیجان فارس . (نزههٔ القلوب ، مقاله ٔ سوم ص 225). از وسط دهستان شاپور میگذرد. رجوع به فرهنگ جغرافیایی ج 7 و شاپور (شهر) شود.



شاپور. (اِخ )ابن ادران بن اشک . در مجمل التواریخ و القصص (ص 32) از پادشاهان سلسله ٔ اشکانی شمرده شده که با واقعیت تاریخی وفق نمیدهد (۱) . در جای دیگر همین کتاب (ص 58) از او بنام شاپوربن اشک یاد گشته و پادشاهی وی شصت سال ذکر گردیده است . ظاهراً (ادران ) مصحف (اردوان ) است و به اعتبار این که در افسانه های راجع به تولد شاپور پسر اردشیر، مادر شاپور را دختر اردوان آخرین پادشاه...



شاپور. (اِخ ) ابن اردشیر. نام دومین پادشاه سلسله ٔ ساسانی . معروف به شاپور اول است . داستان تولد او از دختر اردوان آخرین پادشاه سلسله ٔ اشکانی در شاهنامه و کتب تاریخ آمده است . حمداﷲ مستوفی این داستان را چنین روایت کرده است : (اردشیر) دختر (اردوان ) را زن کرد. دختر بفریب برادر، اردشیر را زهرخواست داد. اردشیر فهم کرد، او را بوزیر داد تا بکشد. زن گفت حامله ام . چون اردشیر را پسر نبود وزیر او را زینهار داد و خود را خصی کرد. بعد از چند ماه شاپور از...



شاپور. (اِخ )ابن اشک . «شاپوربن اشک ، از جمله اشکانیان وی بوده است که بسیج غزو کرد و او پسر اذران بن اشغان بود، و در عهد [ او ] عیسی علیه السلام ظاهر شد و پس شاپور بروم رفت و غزا کرد و انطیخس سوم پادشاه روم بود بعد از اسکندر. و بسیار برده آورد از روم ، و در کشتیها نشاند و پس بفرمود تا غرقه کردند بکینه ٔ دارا، و بسیاری چیزها که سکندر بروم برده بود باز آورد، و نهرالملک او گشاد و از آن مال بس بر آن خرج کرد.» (مجمل التواریخ و القصص چ ملک ال...



شاپور. (اِخ ) ابن بابک . نام پسر بابک و برادر اردشیرو نوه ٔ ساسان که چون بابک از قصد پسر خود اردشیر که مایل بود پادشاه سرتاسر ایالت پارس شود هراسان گشت ،نامه بحضور شاهنشاه اردوان (ارتبان پنجم ). نوشت و رخصت طلبید که تاج گوچیهر (از سلسله ٔ بازرنگیان ) را بسر فرزند ارشد خویش شاپور گذارد. شاهنشاه در پاسخ نوشت ، که او بابک و پسرش اردشیر را یاغی میشناسد. بابک اندکی بعد از این واقعه بدرود حیات گفت و شاپور بجای او نشست . میان او و برادرش اردشیر ن...



شاپور. (اِخ ) ابن بهرام . در زمان قباد اول (نهایهٔ ص 226) دارای مقام ایران سپاهبذ بوده است . (ایران در زمان ساسانیان ص 151). و رجوع به شاپور (رازی ) شود.



شاپور. (اِخ ) ابن شاپور. پسر شاپور ذوالاکتاف .برادرزاده و جانشین اردشیر دوم . مدت پادشاهی او پنج سال بود. «بعضی راویان چهار ماه زیادت گویند، و بهری پنجسال و پنجاه روز گفته اند.» (مجمل التواریخ و القصص ص 68). شاپور الجنود لقب داشت . (حبیب السیر ج 1 ص 232). کتیبه ٔ پهلوی ساسانی که در سمت چپ کتیبه ٔ شاپور دوم و در غار کوچک طاق بستان واقع شده حاوی...



شاپور. (اِخ ) ابن شهریاربن قارن بن شروین . از آل باوند، شاخه ٔ کیوسیه است که از سال 45 تا 397 هَ . ق . در مازندران فرمانروایی داشتند. مدت پادشاهیش کوتاه بود. (مازندران و استرآباد، ترجمه ٔ وحید مازندرانی ص 180). در تاریخ طبرستان آمده است : «اسفهبد شهریار بطبرستان درگذشت ، فرزندان بسیار از او بماند، یکی از ایشان قارن بود که ابوالملوک است و یکی شاپور...



شاپور. (اِخ ) ابن کیوس بن قباد، برادر زاده ٔ کسری انوشیروان دوم از آل کیوس که در مازندران فرمانروایی داشتند. (تاریخ طبرستان چ عباس اقبال ج 1 ص 147).کیوس پس از شکستن خاقان ترکستان از برادر کهتر خود خواستار گشت که تخت و تاجوری و خزاین پدر به او سپارد و انوشیروان در جواب وی را ملامت کرد و بر سر عقل خواند و او لشکر بر آراست و از طبرستان برخاست و به مداین شد و با برادر مصاف...



نمایش ۱ تا ۲۰ از ۲۰۰ مقاله