آفتاب

ر

ر

نمایش ۱ تا 25 از ۲۰۰ مقاله

رئمان . [ رِءْ ] (ع مص ) رأم . (منتهی الارب ) (از متن اللغهٔ). رجوع به رأم شود.



رئمهٔ. [ رِءْ م َ ] (ع اِ) مؤنث رئم . آهوی سپید خالص . (از متن اللغهٔ). و رجوع به رئم شود.



رئوف . [ رَ ] (ع ص ) رؤوف . رجوع به رؤوف شود.



رئون . [ رِ ] (ع اِ) ج ِ رئهٔ. (منتهی الارب ). ریه ها. شُش ها. رجوع به رئه و ریه شود.



رئوی . [ رِ ءَ وی ی ] (ص نسبی ) ریوی . نسبت به رئهٔ. (از المنجد). رجوع به ریوی شود.



رئی . [ رَ ئی ی ] (ع اِ) پری که دیده شود پس دوست گردد. || مار بزرگ از جهت شباهت به جن . || جامه ای که پیش مشتری جهت فروخت وانمایند. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از متن اللغهٔ) (از اقرب الموارد).



رئی . [ رُ ئی ی ] (ع اِ) منظر یا حسن آن . (از اقرب الموارد). || (ص )زیبا از حیث جمال و روشنی . (از متن اللغهٔ). رِئی ّ.



رئی . [ رِ ئی ی ] (ع ص ) رَئی . زیبا از حیث جمال و روشنی . (از متن اللغهٔ).



رئیس . [ رَ ] (ع ص ، اِ) سرور. (دهار). مهتر. (منتهی الارب ). سردار و مهتر قوم . (آنندراج ) (منتخب اللغات ) (غیاث اللغات ) (از اقرب الموارد). سر قوم . (مهذب الاسماء). سر. (کشاف زمخشری ). ج ، رُؤَساء. (اقرب الموارد) (کشاف زمخشری ) (مهذب الاسماء) :
گر نئی لهبله چرا گشتی
بدر خانه ٔ رئیس خسیس .

بهرامی سرخسی .
مال رئیسان همه به سائل و زائر
وآن ِ تو به کفشگر زبهر مچاچنگ .

ابوعاصم...



رئیس . [ رِءْئی ] (ع ص ) بسیار مهترشونده و مهتری گیرنده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغهٔ) (آنندراج ).



رئیس . [ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ولدبیگی بخش ثلاث شهرستان کرمانشاه واقع در 24هزارگزی جنوب خاوری نهرآب . سکنه ٔ آن 150 تن .آب آن از زه آب رودخانه ٔ شاینگان تأمین میشود و محصول عمده ٔ آن غلات و لبنیات و حبوب است . راه مالرو دارد و تابستان از طریق کفرزان اتومبیل میتوان برد. ساکنان رئیس از طایفه ٔ ولدبیگی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج رئیس بیهق . [ رَ س ِ ب َ هََ ] (اِخ )ابوالحسن علی بن جمال الروساء رئیس ابوعلی حسین ، نوه ٔرئیس مظفر، پیشوای اسماعیلیه و طرفدار حسن صباح و نماینده ٔ وی در گردکوه که بسال 484 هَ . ق . بدست فدائی دامغانی کشته شد. رجوع به تاریخ بیهق ص 97 و جامعالتواریخ چ بنگاه ترجمه و نشر کتاب حاشیه ٔ ص 122 شود.



رئیس شاه کوه . [ رَ س ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بخش شوسف شهرستان بیرجند، واقع در 68هزارگزی باختری شوسف . سکنه ٔ آن 198 تن است . آب رئیس شاه کوه از قنات تأمین میشود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).



رئیس شرف الدین .[ رَ ش َ رَ فُدْ دی ] (اِخ ) حسین بن رئیس ابوسعد المظفری ابن محمدبن حسن ، مکنی به ابوعلی و ملقب به جمال الرؤسا و قائم مقام و محافظ گردکوه از طرف پدرش رئیس مظفر بود که پیشوایی اسماعیلیان آن سامان و طرفداری حسن صباح را بعهده داشت . رجوع به جامعالتواریخ رشیدی چ بنگاه ترجمه و نشر کتاب ص 120 و حاشیه ص 122 و نیزتاریخ بیهق ص 97 و...



رئیس مظفر. [ رَ م ُ ظَف ْف َ ] (اِخ ) مظفربن احمدبن قاسم ، مکنی به ابوالرضا ومعروف به مستوفی . حاکم گردکوه ، از پیروان حسن صباح بود. خواجه رشیدالدین فضل اﷲ گوید: رئیس مؤیدالدین مظفر... که خاندان او به اصفهان بود و در عهد سلطان ملکشاه آنجا صاحب خراج بوده ، و از شیخ عبدالملک عطاش دعوت نزاریه [ اسماعیلیه ] قبول کرد، اهل سپاهان از عقیدت او آگاهی یافتند و از تشنیع الحاد که خاص و عام نسبت بدو میکردند از سپاهان بدامغان هجرت کرد. در قومس و...



رئیس موسی . [ رَ سا ] (اِخ ) ابوعمران موسی بن میمون قرطبی یهودی . از دانشمندان و احبار و فضلای یهود بشمارمیرفت . او در مصر ریاست داشت و از بزرگترین دانشمندان طب در عصر خویش بود. در علوم دیگر نیز دست داشت ودر فلسفه بخصوص سخت استاد بود. الملک الناصر صلاح الدین ابوالمظفر یوسف (متوفی در سال 589 هَ . ق .) و پسرش الملک الافضل نورالدین ابوالحسن علی (متوفی در سال 622هَ . ق .) او را د...



رئیس هبهٔا. [ رَ هَِ ب َ تُل ْ لاه ] (اِخ )ابن زیدبن حسن بن افرائیم بن یعقوب بن جمیع، مکنی به ابوالعشائر و ملقب به رئیس یا شمس الریاسهٔ. پزشک دانشمند و حاذق اسرائیلی در دربار خلفای اخیر مصر بود. رجوع به عیون الانباء ج 2 ص 116 و هبهٔاﷲ ابن زید... شود.



رئیس یحیی . [ رَ ی َ یا ] (اِخ ) دهی است از دهستان تراکمه ٔ بخش کنگاش شهرستان بوشهر. و سکنه ٔ آن 100 تن است . آب آن از قنات تأمین میشود و محصول عمده ٔآن غلات و تنباکو و انار میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7). و رجوع به فرهنگ آبادیهای ایران شود.



رئیس آباد. [ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دابو از بخش مرکزی شهرستان آمل واقع در 14هزارگزی شمال خاوری آمل . سکنه ٔ آن 159 تن . آب رئیس آباد از رودخانه ٔ هراز تأمین میشود و محصول عمده ٔ آن برنج و صیفی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).



رئیس آباد. [ رَ ] (اِخ ) دهی است از بخش ابرقو از شهرستان یزد، واقع در 7هزارگزی شمال خاوری ابرقو. سکنه ٔ آن 233 تن است . آب آن از قنات تأمین میشود و محصول عمده ٔ آن غلات و پنبه و تره بار است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10). رجوع به فرهنگ آبادیهای ایران شود.



رئیس آباد. [ رَ ] (اِخ ) دهی کوچک از دهستان حومه ٔ باختری شهرستان رفسنجان واقع در 18هزارگزی شمال باختری رفسنجان . این ده 35 نفر جمعیت دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7). و رجوع به فرهنگ آبادیهای ایران شود.



رئیس آباد. [ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خنامان شهرستان رفسنجان در 20هزارگزی شمال خاوری رفسنجان . سکنه ٔ آن 92 تن . آب این ده از قنات تأمین میشودو محصول عمده ٔ آن غلات و پنبه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8). رجوع به فرهنگ آبادیهای ایران شود.



رئیس الاطباء. [ رَ سُل ْ اَ طِب ْ با ] (ع اِ مرکب ) مهتر پزشکان . سرپزشکان . مقدم اطباء. || عنوان رسمی پزشکان درباری خلفای بغداد. رجوع به فرهنگ القاب سیاسی شود.



رئیس الاطباء. [ رَ سُل ْاَ طِب ْ با ] (اِخ ) رجوع به مولی صاحب بن نصر شود.



رئیس الرؤساء. [ رَ سُرْ رُ ءَ ] (اِخ ) علی بن حسین بن محمدبن عمر، معروف به ابن مسلمه . وزیر القائم بن القادر خلیفه ٔ عباسی بودو خلیفه او را بجنگ ابوالحارث ارسلان بن عبداﷲ بساسیری یکی از امرای بغداد که سر بشورش برداشته بود مأمورکرد و رئیس الرؤسا با همه ٔ کوششهایی که کرد از بساسیری شکست خورد و از دارالخلافه گریخت و پس از کشمکش فراوان از طرف قریش بن بدران سردار بساسیری به او و خلیفه زینهار داده شد و آنان پیش وی آمدند ولی بعد بدستور بساسیر...



نمایش ۱ تا ۲۰ از ۲۰۰ مقاله