از ۲ تا ۷ سالگى

رشد جسمانى

در اين دوره رشد سر کمتر و رشد ساير اعضاء بيشتر است. شکم فورى برآمده مى‌شود و در سن ۶ سالگى تناسب اندام شبيه به بزرگسالان خواهد شد. دخترها چربى بدن بيشترى پيدا مى‌کنند و پسرها رشد ماهيچه‌اى بيشترى دارند. دستگاه عصبى و استخوان‌بندى و ماهيچه‌ها کامل‌تر مى‌شود. غضروف‌ها استخوانى مى‌شوند و اندازه و تعداد استخوان‌ها افزايش مى‌يابد و سخت‌تر مى‌گردند. به‌طورکلى مقاومت جسمانى بيشترى در اين دوره حاصل مى‌شود. تنفس عميق‌تر و آرام‌تر و ضربان قلب منظم‌تر مى‌گردد. فشار خون افزايش مى‌يابد. در اواخر ۲ سالگى مغز طفل به حدود ۷۵ درصد ميزان بزرگسالى مى‌رسد. در ۶ سالگى نيز به ۹۰ درصد رشد خود رسيده، مراکز مغزى نيز به‌سرعت رشد مى‌نمايند.

رشد عاطفى

از سال دوم زندگى تا سال هفتم، دوران دوم کودکى نامگذارى شده است. در اين دوره به‌تدريج وابستگى کودکان به والدين خود کمتر مى‌شود. در غياب والدين مى‌توانند خود را با افراد و يا اشياء سرگرم نموده، در خود احساس امنيت به‌وجود آورند. در اين دوره چنانچه کودکان احساس محروميت و ناکامى نمايند واکنش پرخاشگرى از خود نشان مى‌دهند. البته بروز پرخاشگرى به عوامل ديگرى نيز بستگى دارد. از جمله ديدن الگوى پرخاشگرانه نيز باعث رفتار پرخاشگرانه مى‌گردد ولى هرگاه کودک در راه رسيدن به اهداف خود مانعى را احساس نمايد حالت پرخاش به او دست مى‌دهد. در اين دوره نيز تفاوت فردى حاصل در بين کودکان، تفاوت‌هاى عاطفى را نشن مى‌دهد. بعضى کودکان در اين دوره حالت اتکائى دارند و خيلى زياد نمى‌توانند دورى والدين را تحمل نمايند. کودکانى که آستانه تحمل ناکامى آنها در سطح پائين باشد، زمانى که ناراحت و ناکام مى‌شوند رفتار بازگشتى را از خود بروز مى‌دهند مثلاً لگد مى‌زنند، گريه مى‌کنند و رفتارى شبيه به کودکان خيلى کوچکتر از خود ظاهر مى‌سازند.


کودکان در اين سن گاهى دچار حالت اضطراب نيز مى‌گردند و اين زمانى است که يا شاهد اختلافات خانوادگى و نزاع و دعواها مى‌باشند و يا اينکه گاهى تمايلات اتکائى در کودک حالات تضاد را به‌وجود مى‌آورد بدين صورت که گاه کودک مايل است که اين تمايلات را برآورد ولى از طرف ديگر ميل به استقلال دارد که اين استقلال‌خواهى با تمايلات کودکانه در تضاد قرار مى‌گيرد. اگر مادران ضمن تشويق کودک به استقلال و اتکاء به نفس با مهربانى و محبت رفتار نمايند از حالت اتکائى آنها به‌تدريج کاسته خواهد شد.


در اين دوره کودکان واکنش ترس را نيز نشان مى‌دهند. ترس‌هاى کودکان عمدتاً اکتسابى است و در نتيجه تجارب بد قبلى آنها به‌وجود مى‌آيد. زمانى که کودکان در محيط خود احساس خطر مى‌نمايند واکنش ترس را بروز مى‌سازند. گفته مى‌شود که احتمالاً هوش نيز در اکتساب ترس مؤثر است. ميان اطفال ۲ تا ۵ سال ترس در جهت مثبت با بهرهٔ هوشى ارتباط دارد. دختران بيشتر از پسران مى‌ترسند و کودکان باهوش‌تر سريع‌تر احساس خطر مى‌نمايند. در اين دوره ترس‌ها بيشتر از تنهائي، تاريکي، حشرات، رعد و برق و حيوانات و نظاير آنها مى‌باشد، که اکثر اين ترس‌ها مى‌تواند از طريق مادر به کودک انتقال يافته باشد.


کودکان در دورهٔ دوم کودکى مکانيزم‌هاى دفاعى متعددى را براى مقابله با اضطراب و ناکامى نشان مى‌دهند. گوشه‌گيري، بازگشت به دوران قبلى رشد (از لحاظ رفتاري)، انکار کردن از جمله مکانيزم‌هائى رايج اين دوره به حساب مى‌آيند.

رشد اجتماعى

در اين دوره رشد اجتماعى کودکان نه تنها تابع رفتار پدر و مادر با آنها مى‌باشد بلکه مسائل کلى خانواده و رفتارهاى والدين را نيز در بر مى‌گيرد. در خانواده‌هائى که آزادى و انعطاف معقول در آنجا وجود دارد، کودکانى رشد مى‌نمايند که آزاد و فعال و برونگرا خواهند شد و برعکس کودکانى که در خانواده‌هاى سخت‌گير و بسيار کنترل‌کننده پرورش مى‌يابند، کودکانى پرخاشگر و عصبانى خواهند بود.


بايد بگويم که کودکان، اعتماد به‌نفس، استقلال، رهبري- برونگرائى و کنترل فردى را فقط در محيط‌هاى گرم و پرمحبت خانوادگى مى‌توانند به‌دست آورند.


هرقدر کودک بزرگتر مى‌شود دنياى اجتماعى نيز گسترش مى‌يابد و عوامل زيادترى در رشد اجتماعى او مداخله مى‌نمايند مثلاً در اين دوره، مهدکودک، همسالان، همسايگان، محيط اجتماعى جديدى را براى کودک به‌وجود مى‌آورند و فرصت‌هاى جديدى را براى يادگيرى در او ايجاد مى‌کنند. رفتارهاى يادگرفته شده کودک چنانچه مورد تقويت، تشويق قرار گيرند تبديل به عادت شده، رفتارهاى ثابت و پايدارى را تشکيل مى‌دهند.


در اين دوره کودکان از پدر و مادر و افراد ديگر الگو گرفته، همانند آنها عمل مى‌نمايند که البته از بين همه الگوها، رفتار پدر و مادر الگوهاى اصلى و اوليه مى‌باشند. هر قدر از طرف پدر و مادر مهربانى و عطوفت بيشترى وجود داشته باشد انتخاب رفتار او از جانب کودک براى تقليد بيشتر خواهد بود. در اين دوره همچنين کودکان، بسيارى از رفتارهاى اجتماعى را از گروه هم‌سن و سال خود ياد مى‌گيرند.

رشد اخلاقى

در اين دوره از زندگي، کودک معيارهائى براى رفتار خوب و بد پيدا مى‌کند و سعى مى‌نمايد بر طبق آن معيارها و ضوابط رفتار کند و چنانچه از آن معيارها پيروى ننمايد احساس گناه مى‌کند. رشد وجدان و اخلاق براساس انتخاب رفتارها و ملاک‌هاى والدين صورت مى‌پذيرد.


وجدان و اخلاق بخش وسيعى از سازمان روانى هر فرد است و شامل انواع پاسخ‌ها، نظرات، قضاوت‌ها، اطاعت از قوانين و مقررات، ممانعت در مقابل وسوسه‌ها دروغ‌گوئى و دزدى مى‌باشد. در رشد اخلاق کودکان صرفاً همانندسازى و الگوپذيرى نيست که اهميت پيدا مى‌کند بلکه ترس از تنبيه يا از دست دادن عشق و علاقه والدين نيز در اکتساب معيارهاى اخلاقى مؤثر و با اهميت مى‌باشند. رشد اخلاقى کودکان در دورهٔ دوم کودکى يعنى از ۲ تا ۷ سالگى تابع سه عامل مهم شناخته شده است:


۱. رشد شناختى و ذهنى خود کودکان است. يعنى هرچه سن کودکان بالاتر مى‌رود به مرحله بالاترى از رشد شناختى مى‌رسند و کودک در اثر کنش متقابل با محيط مسائلى را فرا مى‌گيرد.


۲. همانندسازى او با والدين است. مثلاً اگر پدر و يا مادرى دروغ‌گوئى داشته باشد کودک اين عمل را فرا گرفته، انجام مى‌دهد.


۳. اينکه تشويق و تنبيه‌هائى که کودک از جانب والدين خود دريافت مى‌کند در ساخت اخلاقى او تأثير به‌سزائى دارد.

رشد ذهنى

طبق نظر پياژه، کودکان در اين مرحلهٔ سني، دورهٔ ”پيش عملياتي“ را طى مى‌نمايند در اين مرحله کودک هنوز به مرحله ”عمل“ نرسيده است. منظور از ”عمل“ شيوه‌اى است ذهنى که به‌وسيلهٔ آن اطلاعات مربوط به يک موضوع را به هم ربط داده و يا از يکديگر متمايز مى‌سازد. مثلاً بريدن يک دايره به ۴ قسمت مساوى يک عمل محسوب مى‌شود. چون مى‌توان عکس اين عمل را نيز انجام داد و با کنار هم قرار دادن قطعات دايره در کنار هم دوباره يک دايرهٔ کامل ساخت. در اين دوره تفکر کودک تحت تأثير مشاهدات عينى است مثلاً اگر تعداد مساوى خمير را يکى به‌‌صورت گلوله و ديگرى را به‌صورت نان در بياوريم او تصور مى‌کند که نان از وزن بيشترى برخوردار است. در اين دورهٔ سنى کودکان ياد مى‌گيرند که از زبان استفاده نمايند و از اشياء، تصويرهاى ذهنى داشته باشند. تفکر جنبهٔ خودمحورى دارد و کودک نمى‌تواند از ديدگاه ديگران نگاه کند. اشياء را طبق يک ويژگى واحد طبقه‌‌بندى مى‌نمايد. به‌عنوان مثال، تمام مکعب‌هاى قرمز را صرف‌نظر از شکل آنها در کنار هم قرار مى‌دهد.