صحنه: کتابخانه یک خانهٔ ییلاقی در ناتینگهام شایر<br /> اشخاص: سیریل و ویویان<br /> سیریل (در حالی که از پنجره تراس به درون می‌آید): ویویان عزیزم خودت را تما م روز در کتابخانه محبوس نکن. ببین چه عصر دلپذیریست... بیا روی علف‌ها دراز بکشیم، سیگار بکشیم و از طبیعت لذت ببریم.<br /> ویویان: لذت از طبیعت! خوشحالم که بگویم کاملاً این توانایی را از دست داده‌ام... تجربهٔ شخصی من این است که هر چه در هنر بیشتر مطالعه می‌کنیم همان‌قدر به طبیعت کمتر اهمیت می‌دهیم. چیزی که هنر آشکار می‌کند نقص در طرح طبیعت، ناهنجاری‌های غریب و یک‌نواختی بیش از حد وضعیت ناتمام آن است.<br /> به طور مسلم طبیعت مقاصد خوبی دارد اما به قول ارسطو نمی‌تواند آنها را پیش ببرد. به هر حال خوش به حال ما که طبیعت ناکامل است در غیر این صورت نمی‌توانستیم هنری داشته باشیم. چرا که برای تنوع بیکران طبیعت، هنر یک افسانه ناب است. هنر در خود طبیعت نیست. بلکه در خیال یا وهم یا کوری پرورش یافته شخصی است که به آن نگاه می کند...

فایل(های) الحاقی

زوال دروغگوئی zavale doroghgoei.htm 75 KB text/plain