رستم: ویران شدم ای سرزمین خوف و خرافه، ای زادگاه مرگ.<br /> مرد دیگر ـ رستم ـ برمی‌خیزد.<br /> ضربه سنج.<br /> اسفندیار: مرگ. مرگ در چشم‌های من لانه آرد.<br /> (مکث) من بودم و آغوش رود.<br /> (مکث) گذر موذی آب بود و چشم‌های بسته من.<br /> (مکث) حس روئینه تن شدن بود و غربت ژرفای رود و …پوست پیکار من بود یا مار ماهی یا چگن؟ پری یا ابلیس؟ تنها موجه های ترس بود.<br /> (مکث) چشم‌های من باز نشد. و مرگ در چشم های من لانه آرد....

فایل(های) الحاقی

رستمی دیگر، اسفندیاری دیگر Rostami digar,Esfandiari Digar.pdf 476 KB application/pdf