ایرج جنتی عطایی
تاریکی مطلق نور آهستهآهسته بر صحنه میتابد مرد، که بالاتنهاش برهنه است، از گوشه و کنار اتاق اشیاء مورد نیاز زن را گردآوری میکند و آنها را به زن میسپارد که در میانهٔ چشمانداز و برچمداری تلاش میکند تا اسباب سفری شتابزده را به مرتبترین وجه ممکن بچیند.<br /> زن: به مجرد رسیدن برات خبر میفرستم. به هیچکس لازم نیست بگی، حتی بچه.<br /> مرد: بچهٔ ۴ ساله این چیزا چه میفهمه.<br /> زن: ازش میپرسن مامانت کجاس، میگه دیگه!<br /> مکث<br /> مرد: قبرستون امنتر از این خرابشدست (مکث، میخندند). چرا پس نمیخندی؟ها؟ خنده نداره که قبرستون امنتر از ایننجاس؟ چون اونجا دیگه اینا باهات کاری ندارن...
فایل(های) الحاقی
بازنویسی پرومته در اوین | baznevisiye peromete_dar_evin.pdf | 675 KB | application/pdf |