محسن مخملباف
داستان سیاهی را برای شما مینویسم. این اجازه را از ناشر گرفتهام تا به خوانندگان بگویم بهتر است آن را نخوانند. حتی خودش قرار گذاشت ـ البته نگفت حتماً ـ که روی جلد بنویسید: ”خواندن این کتاب برای افراد زیر هجده سال ممنوع است و هر کس ناراحتی قلبی یا بیماری عصبی دارد آن را نخواند“. نمیدانم وقتی شما این کتاب را میخواندید روی جلد به چنین نوشته هشدار دهندهای بر میخورید یا نه. حتی شک دارم که اجازه داده باشد داستان با این چند سطر شروع شود. به هر حال و کلهام مثل خیلیها بوی قرمهسبزی میداد. ناشرم این یکی را اجازه نداده است که بگویم به درد شما هم نمیخورد که بفهمید من جزو چه گروه و دسته و مرامی بودم. اینها فروع قضیه است. زمانی حتی فکر میکردم که اگر جزو یک گروه و دسته دیگر هم بودم و یا به مرامی دیگر اعتقاد داشتم باز هم وضع از همین قرار بود. بحث کلی است. <br /> مهم این است که من کلهام بوی قرمهسبزی میداد و به این بو تعصب داشتم. حالا شما میتوانید بگویید ”اعتقاد“ برای من دیگر واژهها حساسیتشان را از دست دادهاند حتی برایم چیز مقدسی نمانده است تا برایتان قسم بخورم که به معنای هیچ واژهای معتقد نیستم....
فایل(های) الحاقی
جراحی روح | jarahe roh.htm | 114 KB | text/plain |