محسن مخملباف
جلوی در خانه حوا، ساعت ده صبح:<br /> درِ خانه حوا، به ضربه پای حسن ـ پسربچه بازیگوش سیاهپوست 9 ساله باز میشود.<br /> حسن: [فریاد میکند.] حوا بیا بریم آیسکریم بخریم، حوا… (صدایی در پاسخ حسن شنیده نمیشود.)<br /> پشت بام خانه حوا، ساعت ده و دو دقیقه:<br /> مادر حوا مشغول جمع کردن رختهای روی بند است. با هر رختی که جمع میشود، قایقی در عمق دریا نمایان میشود. باد ملایمیمیوزد و صدای حسن که حوا را صدا میکند، هنوز به گوش میرسد....
فایل(های) الحاقی
حوا | hava.doc | 83 KB | application/octet-stream |