محسن مخملباف
فرودگاه، روز:<br /> هواپیمایی بر زمین مینشیند. باربران نوجوان سیاهچرده، با گاریهای خویش آماده یورش به بار مسافرانی هستند که از هواپیما پیاده خواهند شد. مسافران از هواپیما پیاده میشوند. در بین آنها حورا ـ پیرزنی سالخورده ـ از پلکان هواپیما پایین میآید. مهمانداری زیر بغل او را گرفته است. از میان باربران نوجوان، «شنبه» قصد او را میکند و به سوی او میرود. <br /> خیابانها، روز:<br /> حورا بر گاری شنبه نشسته است. بر هر انگشت او نخی بسته شده. هر یک از این نخها علامتی برای یادآوری خرید جنسی است. حورا از شنبه میخواهد که او را به بازار ببرد تا او برای خودش لوازم زندگی بخرد.
فایل(های) الحاقی
حورا | Hoora.doc | 37 KB | application/octet-stream |