محسن مخملباف
یک خانواده افریقایی (یک پدر، یک مادر، یک پسر، یک دختر) از قبیله قحطیزده خود خداحافظی کرده و به سمت مکه راه میافتند. پدر برای خدا یک پرنده صحرایی زیبا هدیه میبرد، مادر بوریای زیر پایش را، پسر شاخههای گل صحرایی از ریشه درآورده را و دختر شانه سرش را. وقتی خانواده از قبیله حلالیت میطلبند و خداحافظی میکنند، هر یک از اهل قبیله به خدا سلام میرساند و هدیه ای برای او میفرستد. یکی برای خدا جارو میدهد، یکی جوراب سوراخش را، یکی کاسه خالیاش را و هرکس چیزی و کسان بسیاری گلهای صحرایی را و یک بچه مدرسهای نامهای برای خدا مینویسد به این مضمون: «خدا سلام، ما نمیتوانیم به خانه تو بیاییم، خانه تو دور است، تو به خانه ما بیا.»
فایل(های) الحاقی
محسن مخملباف | haj.doc | 35 KB | application/msword |