محسن مخملباف
خیابانهای تهران، شب: <br /> یک کامیونت حمل زباله در حرکت است و دو رفتگر با پای پیاده، ماشینی را که به آرامی حرکت میکند، همراهی میکنند. یکی از رفتگران کیسههای زبالهها را از جلوی در خانهها برمیدارد و رفتگر دیگر آنها را به داخل کامیونت میاندازد. یکی از رفتگران واکمنی به گوش دارد و در حالی که موسیقی میشنود آشغالها را جمع میکند و رفتگر دیگر نیز که جوانی است، عینک ته استکانی زده است و سرش را از ته تراشیده است. صدای او بر تصاویر جمعآوری زباله میآید. <br /> صدای رفتگر: دیشب 25 ساله شدم، اما تا هفته پیش نمیدانستم که 3 میلیون بیکار در ایران وجود دارد. تا ماه گذشته من یکی از این 3 میلیون بیکار بودم. چندی پیش شهرداری برای 3 هزار نفر از بیکاران کار ایجاد کرد. یعنی به ازای هر هزار نفر بیکار، یک شغل و من اکنون در ازای 999 بیکار بدشانس، یک نفر خوش شانس هستم. اما این شانس را به آسانی به دست نیاوردم. در سه امتحان سخت قبول شدم. اول امتحان علمی.
فایل(های) الحاقی
شاعر زبالهها | shaere zobaleha.htm | 70 KB | text/plain |