محسن مخملباف
جلوی مدرسه، حیاط مدرسه، روز.<br /> مرد خیر به همراه چند باربر که کارتنهای بزرگی را به دوش دارند، وارد مدرسه میشود. زنگ مدرسه زده میشود. بچهها به حیاط میریزند و صف میبندند. معلمها به دفتر میروند. مدیر روی پلهها میایستد که به همه مشرف باشد. یکی از باربران به پایش کفش نیست.<br /> مدیر: همهتون با آقای محسنی این مرد نیکوکار و خیر آشنایی دارین. از وقتی من مدیر این مدرسه شدم، سالی نبوده که بچههای بیبضاعت این مدرسه از الطاف و کرم ایشون بهرهای نبرده باشن. امسال هم. . .
فایل(های) الحاقی
مدرسهٔ رجائی | madreseye rajaei.doc | 161 KB | application/msword |