خیابان و تونل، روز.<br /> اتوبوس مسافربری کنار خیابان ایستاده است. پسر سیگارفروش پیاده می‏شود و پسر گل‏فروش ”عیسی“ سوار می‏شود. با چشم از راننده اجازه می‏گیرد. راننده با علامت سر به او راه می‏دهد. در ماشین پشت سر او بسته می‏شود و ماشین حرکت می‏کند.<br /> عیسی: گل، گل!<br /> روی اولین صندلی جلوی ماشین دو بچهٔ بسیار کوچک نشسته‏اند و پستانک می‏خورند. تا چهار صندلی آن طرف‏تر کسی ننشسته است. عیسی جلو می‏رود. مسافران بعدی یک دختر و پسر دبستانی هستند که سرشان توی کتاب است.

فایل(های) الحاقی

نان و گل nonogol.doc 69 KB application/msword