نویسنده: ریموند کارور<br /> ترجمه: فرزانه طاهری
همان مرد کور، دوست قدیمی زنم. بله، خود او داشت میآمد شب را پیش ما بماند. زنش مرده بود. برای همین آمده بود به دیدن قوم و خویشهای زن مردهاش در کانتی کات. از خانهٔ همانها به زنم تلفن کرد. با هم قرار و مدارش را گذاشتند. با قطار می آمد، پنج ساعتی توی راه بود و زنم میرفت ایستگاه به استقبالش. <br /> زنم از ده سال پیش که سه ماه تابستان توی سیاتل برایش کار کرده بود ندیده بودش. اما زنم و این مرد کور تمام مدت تماسشان را با هم حفظ کرده بودند. نوار پر میکردند و برای هم میفرستادند...
فایل(های) الحاقی
کلیسای جامع | kilisaye jame.htm | 100 KB | text/plain |