فرهاد سعیدی
یک پارک کوچک در حاشیه خیابانی پر رفت و آمد در مرکز شهر مسکو در نزدیکی منزل من قرار دارد که گاهی از کنار آن عبور میکنم.<br /> سر و صدای بیش از حد این خیابان اصلی به اندازهایست که عابرین را به فرار از آن وا داشته و آنان را عجولانه به طرف سوراخ مترو، راهروی زیرزمینی عابر پیاده، اتوبوس شهری پر از مسافر و یا فروشگاههای نو و کهنه کنار خیابان میگریزاند.<br /> منهم از این قاعده مستثنی نیستم و شتابان به طرف خیابان خلوتی که منزلم در آن قرار دارد، میروم و این کاریست که تقریباً هر روز تکرار میکنم.<br /> گرچه همیشه و هرجا به دنبال فکر مایهای گشته ام تا در دیگ خیال خود چیزی ازآن بپزم، که جوابی بر سؤالاتم باشد، اما در این محدوده شلوغ تا حالا چیزی نظر م را جلب نکرده، و نمیدانم که آیا چیزی برای دیدن وجود ندارد یا من چیزی نمیبینم؟، و شاید هم نمیخواهم ببینم!...
فایل(های) الحاقی
مردی که گنجشکها از او نمیترسیدند | mardi ke gonjeshkha az oo nemitarsand.htm | 70 KB | text/plain |