شب بود. زن دکمهٔ پالتویش را بست. پسر تکبه داد به زن. دختر دستش را کرد تو جیب بارانی مرد و اعلامیهٔ روی دیوار را خواند.<br /> ـ شاد ـ رود ـ آن<br /> ـ زن گفت:<br /> ـ تو زیادی حساس شدی.<br /> مرد گفت:<br /> نمی‌تونم بی‌رگ باشم.<br /> پسر خندید:<br /> ـ هی بلد نیست بخونه.<br /> دختر گفت:<br /> ـ خوبم بلدم حسود.<br /> مرد برای تاکسی دست تکان داد...

فایل(های) الحاقی

قرقیزی‌ها هم شکل دارند برای خودشان gherghiziha ham shekl darand.pdf 85 KB application/pdf