یکی از خویشاوندانم و من از سفر پوجا به کلکته بر می گشتیم که آن مرد را در قطار دیدیم. از لباس و ریش‌اش اول فکر کر دیم یک خارجی مسلمان است اما وقتی شروع به صحبت کرد ماتمان برد. در مورد همه چیز به قدری با اطمینان حرف می‌زد که فکر می‌کردی در هر کاری خبره است و با کسی از نوع برتر مشورت کرده است.از این رو خوشحال شدیم چون ما خبر نداشتیم که رازها و نیروهای ناشنیده‌ای در کار است یا اینکه روس‌ها به ما نزدیک شده‌اند و یا انگلیسی‌ها سیاست‌های مخفی و عمیقی دارند...

فایل(های) الحاقی

سنگ‌های گرسنه sanghaye gorosne.pdf 152 KB application/pdf