علیرضا عطاران (علی آرام)
صداهای آزاردهنده تو گوشم میپیچد و دهلیزهای سرم را دوران میاندازد. صداهایی که نمیگذارد بخوابم. خوابی خوش، خوابی که آرامم کند. صداهای وزوز مگسهایی که با شاخکهاشان اعصابم را گاز میگیرند. از زور سردرد چشمام را میبندم تا خوابم ببرد. کمی آرام میشوم، بعد هم چنان سبک میشوم که به پرواز در میآیم، در آسمان روشن و پر ستاره، درخشان و رنگین. چنان نزدیک هستند که میتوانم آنها را بچینم، دلم میخواهد یکی از آنها رابگیرم، اما تا دست دراز میکنم، زیرم خالی میشود و میافتم پایین. کسی سیلی جانانهای بیخ گوشم میخواباند: ”خوابت نبره“.<br /> این صدای گندهه است، همون که افتاده بود رو سینهام. چشمامو بهسختی باز میکنم. نور زرد لامپ، چشمامو نشانه گرفته است. سایههایی میبینم. به چپ و راست میافتم. از تکانها میفهمم تو ماشین هستم. باز پلکهام سنگین میشوند...
فایل(های) الحاقی
غروب خروشخوانان | ghrobe khroshkhanan.pdf | 318 KB | application/pdf |