یک ساعت ویژه<br /> مرد دیروقت، خسته از کار به خانه برگشت. دم در پسر پنج ساله‌‌اش را دید که در انتظار او بود:<br /> ـ سلام بابا! یک سؤال از شما بپرسم؟<br /> ـ بله حتماً. چه سؤالی؟<br /> ـ بابا! شما برای هرساعت کار چقدر پول می‌گیرید؟<br /> مرد با نا‌راحتی پاسخ داد: این به تو ارتباطی ندارد . چرا چنین سئوالی می‌کنی؟<br /> ـ فقط می‌خواهم بدانم.<br /> -اگر باید بدانی، بسیار خوب می‌گویم: ۲۰ دلار!...

فایل(های) الحاقی

مجموعه‌ای از داستان‌های کوتاه و متون عاطفی majmoe dastanak.pdf 235 KB application/pdf