دوای ضد فراموشی<br /> چه میخواستم بگویم؟ برای آدم که هوش و حواس نمیماند ... آها ... یادم آمد جریان این است که ارادتمند دو سه سال است که حافظهام را از دست دادهام و از رجال قوم هم فراموشکارتر شدهام مثلاً سه سال پیش تصمیم گرفتم زن بگیرم والده و مالده را راه انداختیم رفتیم یک دخترخانمی را برای همسری انتخاب کردیم چند روز بعد رفتیم محضر و عقد و ازدواج را بستیم و قرار شد جمعهٔ بعدش عروسی کنیم ولی شاید باور نکنید که حقیر یادم رفت که شب جمعه باید عروسی کنم و روی همین اصل خانوادهٔ عروس با دلخوری تمام از ما شاکی شدند و طلاق دخترک را گرفتند و نصف مهریهاش را پرداختیم...
فایل(های) الحاقی
طنز پارهها | Tanz_Pareha.pdf | 629 KB | application/pdf |