محمود دولت آبادی مردی که این سوی آب، در دامنه البرزکوه، سر در سودای سخن داشت، نخستین بار تپانچه را به معنای یک سیلی دریافته بود، تپانچه‌ای که به صورتش نواخته شد. این نخستین درک بود از مفهوم تپانچه. از آن پس دیری نپایید که معنا تغییر یافت و جای جا خواند یا شنید که تپانچه در معنای Revelver به کار می‌رود و آنچه هفت تیر نامیده می‌شود هم ‌می‌تواند حامل چنان معنایی باشد. کوچک و نقلی آن را دست آرتیست مدرن سینما دیده بود، و بزرگ و سنگین و دراز آن را به دست ابزار فاتحان روزگاران پیش دیده بود که بیخ کمر آویخته می‌شد، راست بر ران راست و بعضاً بر ران چپ هم و... تفنگ سرپر. تفنگ حسن موسا، برنو... و نام‌هایی در همین حدود مجموعه‌ای بود که به ذهن خالی این تن تحمیل شده بود، و ذهن از فرآیند این مجموع، فهمی که یافته بود این بود که از وقتی آن گلوله سربی ساخته شد با دستگاهی که بتوان آن را شلیک کرد و انسانی دیگر را کشت، آدمی به عدد تبدیل شد و دیگر به دشواری می‌توان کسی را «شخص» نامید. و دیگر اینکه نمی‌توان سخن از جوانمردی، شفقت و آدمیت به میان آورد؛ زیرا این ابزار جدید می تواند به چیزها و کسانی شلیک بشود که شناخته نیستند و اسم شان فقط «هدف» است.

فایل(های) الحاقی

ویژه‌نامهٔ داستان روزنامه اعتماد vizhenameye dastane roznameye etemad.htm 576 KB text/plain