م.مودب پور
کاوه ـ چرا اینقدر طولش دادی پسر؟<br /> ـ ترم تموم شد دیگه حالا کو تا دوباره بچهها رو ببینم. داشتم ازشون خداحافظی میکردم. تو چی؟! چرا سرت رو انداختی پایین و رفتی؟ یه خداحافظیای، چیزی!<br /> کاوه ـ هیچی نگو! من مخصوصاً رفتم یه گوشه قایم شدم! به هر کدوم از این دخترا قول دادم که مامانم رو بفرستم خواستگاری شون! الان همه شون میخوان بهم آدرس خونه شون رو بدن!<br /> ”تو همین موقع یه ماشین شیک و مدل بالا پیچید جلوی ما و با سرعت رد شد بهطوری که آب و گل تو خیابون پاشید به شلوار ما. کاوه شروع کرد به داد و فریاد کردن و مثل زنها ناله و نفرین میکرد.<br /> ـ اوهوووی... همشیره! حواست کجاست؟! الهی گیربکس ماشینت پاره پاره بشه! پسر نزدیک بود بزنه بهتها! نگاه کن! تا زیر شلوارم خیس آب شد! الهی سیبک ماشینت بگنده! نگاه کن! حالا هر کی رد میشه میگه این پسره تو شلوارش<br /> بیتربیتی کرده!...
فایل(های) الحاقی
یاسمین | Yasamin.pdf | 592 KB | application/pdf |