فدریکو گارسیا لورکا<br /> ترجمه: احمد شاملو
”چیزهائی هست که نمیتوان به زبان آورد چرا که واژهای برای بیان آنها وجود ندارد. اگر هم وجود داشته باشد، کسی معنای آن را درک نمیکند. اگر من از تو نان و آب بخواهم تو درخواست مرا درک میکنی... اما هرگز این دستهای تیرهای را که قلب مرا در تنهائی گاه میسوزاند . گاه منجود میکند، درک نخواهی کرد.“<br /> <br /> ”زخم و مرگ“<br /> <br /> در ساعت پنج عصر.<br /> درست ساعت پنج عصر بود.<br /> پسری پارچهای سپید را آورد <br /> در ساعت پنج عصر<br /> سبدی آهک، از پیش آماده<br /> در ساعت پنج عصر <br /> باقی همه مرگ بود و تنها مرگ...
فایل(های) الحاقی
فدریکو گارسیا لورکا | federiko.pdf | 426 KB | application/pdf |