نوشته: اریش فروم<br /> مترجم: محمد راهرخشان
فلسفهٔ مارکس همانند فلسفهٔ وجودگرایانه، اعتراضی است به از خود بیگانگی انسان، اعتراضی علیه فقدان فرد و علیه تبدیل شدن انسان به شیء فلسفهٔ مارکس اعتراضی است علیه غیر انسان کردن انسان و علیه تبدیل انسان به ماشین که این خود به تکامل صنایع در غرب پیوسته است. فلسفهٔ مارکس تمام جوابهائی را که به مسألهٔ وجود انسان داده میشود از آنجا که اینها تنها و در حقیقت بر تضادهای درونی خود سرپوش میگذارند، عمیقاً به نقد میکشد. فلسفهٔ وی ریشه در مجرای سنت انسانگرائی غرب دارد، سنتی که از زمان اسپینوزا از عصر روشنگری در آلمان و فرانسهٔ قرن هجدهم تا گوته و هگل ادامه مییابد و جوهر درونی آن پرداختن به انسان و تحقق قوای انسانی او است.<br /> مسألهٔ محوری در فلسفهٔ مارکس که بیان آشکار و سریع خویش را در دستنوشتههای فلسفی ـ اقتصادی مییابد مسألهای مربوط به هستی واقعی فردیّت انسان است...
فایل(های) الحاقی
انسان از دیدگاه مارکس | ensan az didgahe marx.pdf | 582 KB | application/pdf |