نوید قاسمی
صحنه سیاه ـ افق در دور و شبحی از یک شهر ـ آویزهائی از زنجیر و فانوسهائی خاموش ـ صدای باد ـ موسیقی ـ صدای آشناس احمد شاملو ـ میخواند.<br /> ”صدای قصهگو <br /> یکی بود یکی نبود، زیر گنبد کبود، لخت و عور تنگ غروب سه تا پری...“ً<br /> حرف نیمهتمام قصهگو ـ صدای اوج موسیقی ـ نور ناگهانی ـ ورود ناگهانی احمد ـ جیغ سه پری که در میان نشستهاند<br /> ”احمد ـ هوم!... نه یکی ... نه دو تا ... سه تا فرشته یکجا؟!<br /> این موقع شب سهتا دختر، تک و تنها وسط بیابون خدا؟!“<br /> پریا ترسیدهاند ـ دور هم جمع میشوند ـ زل میزنند به احمد ـ احمد کنجکاوانه نگاه میکند.<br /> ”ـ از کجا اومدین شما؟“ (ناگهان به سمتت پریا حمله میبرد ـ پریا عقب میکشند و سعی در پاسخگوئی دارند)...
فایل(های) الحاقی
نمایشنامهٔ پریا | namayeshnameye pariya.pdf | 113 KB | application/pdf |