مهمترين مراکز صنعت ساسانى در شوش، شوشتر و جندشاپور در خوزستان قرار داشت. ليکن مراکز ديگرى هم در گيلان، خراسان و در ماوراءالنهر ايجاد شده بود.
پارچههاى ابريشمى رنگارنگ تقريباً بهطور عموم با نقش، نگارههاى دايرهمانند درشتى که بهوسيلهٔ پولکهاى يک شکل بههم متصل شدهاند آرايش يافته است؛ در حالىکه درون دايرهها را هيکلهاى درشت همان جانوران منقوش بر سطح سينىها و بشقابهاى نقرهاى پر ساخته است و گاهى اوقات اين جانوران به هيئتى افسانهاى در مىآمدند؛ از جمله جانورى که سر و گردن سگ داشت و بدن و پاى پرنده و وجودش دلالت بر يکى از خصايص پادشاه بود و به همين جهت در هنر ساسانى اهميت بهسزا داشت. ناگفته نماند که اين جانور افسانهاى در دورههاى بيزانسى و اسلامى حيات دوباره يافت. نساجان آن زمان در ميان نقوش تزئينى مدور، انگارهٔ ديگرى جاى مىدادند که عبارت بود از نقش گل سرخ نمايى ترکيبيافته از عناصر شاخ و برگي. اين پارچههاى ابريشمى به مقدار فراوان به قسطنطنيه و کشورهاى مسيحى مغرب زمين صادر شد و بعداً خواهيم ديد که غناى رنگها و نقوش آنها چطور انگيزهاى ثمربخش بر هنر قرن وسطايى اثر گذاشت. علاوه بر اين پس از سقوط شاهنشاهى ساسانى بهدست اعراب در اواسط قرن هفتم، بافتن آن پارچهها از نو آغاز شد. هنر اسلامى نيز چنانکه بايد از آن گنجينهٔ نقش و نگارههاى ساسانى مايه گرفت و برخوردار شد.
از منسوجات باشکوه و نفيس و قيطاندوزى شدهٔ سلطنتى که با مرواريد و احجار کريمه تزيين شده باشد چيزى بهدست نيامده و آنها را از طريق اشارات برخى منابع ادبى و صحنههاى مراسم اعطاء طاقبستان مىشناسيم.

منسوجات دورهٔ ساسانى کيفيت بسيار بالايى داشته و همهجا مورد تقليد بوده است. رنگ منسوجات در ابتدا محدود بوده ولى بهتدريج بسيار غنى گرديده است.