در ايران باستان عنوان جهان پهلوانى از مصبهاى عالى ارتشى بود. و چنانکه از تواريخ برمىآيد، هر ساله پس از مسابقات کشتي، پهلوان اول کشور، بر مسند افتخار پهلوانى پايتخت تکيه مىزده است.
کشتى که در حرفهٔ پهلوانى کمال کسوت ورززشهاى باستانى بوده، نسل به نسل در هر دوره محفوظ مىماند و هرچه مىگذرد بيشتر بهسوى کمال مىرود. سعدى در گلستان از کشتىگيرى حکايت مىکند که سيصد و شصت بند (فن) فاخر مىدانسته است.
پس از حملهٔ مغول، عمليات پهلوانى و کشتىگيرى که مدتى تعطيل شده بود، مجدداً رايج مىگردد و پهلوانان و کشتىگيران پرآوازهاى به ظهور مىرسند.
بدون شک قبل از آنهم همانطور که سعدى در آن حکايت اشاره کرده، اسناد و مدارکى که از رواج کشتى و نام پهلوانان ميدانهاى زورآزمائى حکايت کند، وجود داشته ولى در دوران حملات مغولها به ايران، در موقع قتل عام کردن و سوزاندن و به آب بستن و ويران کردن شهرها، از دست رفته است.
رواج مجدد کشتىگيرى و کسوت پهلوانى در ايران، توجه اوکناى قاآن (۶۳۹ ـ ۶۳۴هـ) را به خود جلب کرد و او به تقليد از پادشاهان ايران دوباره کشتى را در حضور شاه برقرار ساخت.
از اين زمان به بعد نام و احوال کشتىگيريان و پهلوانان بهطور مشخص در تواريخ آمده است. پهلوان فيلهٔ همدانى و پهلوان محمدشاه از پهلوانان معروف عهد اوکتاى هستند که شرح حال آنان در جامعالتواريخ و جهانگشاى جوينى به تفصيل آمده و پهلوان پورياى ولى که به نوشته تاريخ منظم ناصرى تا سال ۷۲۲ هجرى مىزيسته، از پيشوايان عالى مقام و صاحب کرامت کشتى باستانى و از مروجين زورخانه بوده و ورزش باستانى را کمال بخشيده است.
از پهلوانان معروف اواخر قرن هفتم و اوايل قرن هشتم که نام آنان در تاريخ آلمظفر آمده به ترتيب عبارتند از: پهلوان اسد کرمانى که بر شاه شجاع اتابک فارس ياغى شد و مدتها با وى جنگيد و بعد از او پهلوان خرم خراساني، پهلوان شرفالدين طالب، پهلوان طغانشاه و پهلوان عليشاه هستند.
در نيمهٔ اول قرن هشتم عيارى بلند آوازه، به نام پهلوان عبدالرزاق بيهقى از خراسان ظهور کرد و به سلطانيه پايتخت سلطان ابو سعيد گورکانى رفت و پهلوانى به نام على ابومسلم را به زمين زد و در دربار سلطان ماند و چون صاحب خود و تدبير و هوش سرشار و مهارت در عمليات جنگى بود به سردارى لشکر نائل شد و پس از قوت او به خراسان رفت در رأس نهضت سربداران آن حدود خروج کرد و در سال (۷۳۸هـ) در سبزوار بر اريکهٔ فرمانروائى خطهٔ خراسان تکيه زد که شرح آن در حبيبالسير آمده است.
از بلند آوازهترين پهلوانان ايران در قرن نهم بايد از پهلوان يوسف ساوى نام برد که مطابق نوشته تاريخ بيجارپور، آئين پهلوانى و ورزش باستانى را از ايران به هندوستان برد و در آنجا رواج داد. او در آن سرزمين همه جا کشتى گرفت و تمامى حريفان خود را به زمين زد و به زودى بسائقه هوش و استعداد جنگى که از ورزش باستانى داشت از سرداران سلطان محمد شاه بهمنى پادشاه دکن شد و بالاخره در سال ۸۹۷ هـ. در بيجاروپر هند به سلطنت رسيد و به عادلشاه معروف شد، از اين سال او و اولاد او که از مروجين مذهب شيعه نيز بودند تا ۱۰۹۷ هـ. بر قسمتى بزرگ از هند سلطنت کردند.
زينالعابدين محمود واصفي، مؤلف کتاب بدايعالوقايع شرح حال پهلوانان بزرگى مانند پهلوان محمد ابوسعيد و پهلوان محمد مالانى و پهلوان درويش محمد و پهلوان مفرد قلندر را که در دربار سلطان حسين بايقرا در هرات کشتى مىگرفتهاند با قلمى شيرين حکايت کرده است.
نام جهان پهلوانان بسياري، از دوران صفويه و زنديه و قاجاريه نيز در تذکرهها آمده که يکى پس از ديگرى در هر دوره جانشين هم شده، مقام پهلوانى پايتخت را احراز کردهاند. اينان نيز مانند اسلاف خود آئين پهلوانى را در کشور خود رواج و سنتهاى آنرا در گود زورخانه به عموم تعليم مىدادند.
نام پهلوان مذاقى عراقى که شاعر و پهلوان بيک قمرى که امير لشکر شاه طهماسب اول صفوى بوده و نام صدها پهلوان ديگر...
پهلوان کبير اصفهانى و پهلوان لندره دوز اصفهانى معاصر کريمخان زند بودهاند که در شجاعت و پهلوانى آنها حکايتها آمده است.
پهلوانانى بزرگ همجون پهلوان يزدى بزرگ و پهلوان اکبر خراسانى و بالاخره پهلوان حاج محمد صادق بلورفروش و حاج سيد حسن رزاز که به ترتيب از آغاز قرن سيزدهم به بعد آمدهاند، از نامدارترين پهلوانان اين دوران هستند.
کسوت پهلوانى که در تاريخ ايران همواره با خصال عالى و آئين فتوت و جوانمردى توأم بوده براى آنانىکه از اين موهبات برخوردار بودند سر منشاء قدرت و برکت و کمال ترقى و تعالى مىشده است.