تقليدچيها يا مقلدان در شکلگيرى انواع نمايشهاى تقليد سهم بهسزائى داشتهاند، زيرا که ارزشهاى نمايشهاى تقليد در رابطه با هنر بازيگرى و فن بداههسازى آنها متبلور مىشد. بدون وجود مقلدانى چون کل عنايت، کريم شيرهاي، اسماعيل بزاز و دهها تن ديگر، تقليد نمىتوانست بهعنوان يک شکل هنرى پا گيرد و براى سالهاى متمادى مورد پذيرش خاص و عام واقع گرددد. ارزش اين مقلدان در اين است که آنها نه بهعنوان بازىساز، بلکه بهعنوان خلقکنندهٔ قصه (متن) بهشمار مىرفتند و زيباشناسى تقليد در ارتباط با انديشه و هنر آنها شکل گرفته است.
مقلدان ايرانى همچون همکاران خود در اقصا نقاط جهان، برخلاف عملکرد انتقادى ـ اجتماعى و سرگرم کننده آنها، از مقام و منزلت اجتماعى خوبى برخوردار نبودند. ساخت طبقاتى جامعه ناهنجارهاى سياسى و اجتماعى و فرهنگي، تسلط انديشههاى جزمي، همه عواملى بودند که همواره اين دسته از هنرمندان را در طبقهٔ عملهٔ طرب بالاجبار جاى داده و همن واپسخوردگى مقلدان از حقوق اجتماعى بود که اجازه نمىداد تا ارزشهاى تقليد بهعنوان يک مکتب نمايشى و ادبى مورد توجه جدى روشنفکران و اهل قلم قرار گيرد. به همين سبب اين هنر از لحاظ ارزشهاى مکتوب رفته رفته نهى شده و ابتذال جايگزين بسيارى از عوامل کمدى در آن گرديد. تقليد، هنرى که در دامان تودهها خلق شده و رشد مىيافت، بدل به وسيلهٔ سرگرمى و تفنن خواص شد.
در ميان مقلدان عصر صفويه، نام کل عنايت دلقک درباره شاه عباس بيشتر از همه برده شده و معروفيت دارد. جمالزاده در کتاب هزار بيشه در قصهٔ کچل عنايت با بلاى ترياک در ايران از سيصد سال پيش دربارهٔ وى مىنويسد:
کچل عنايت مسخرهٔ دربارى شاه عباس بود. اسم او کربلائى عنايت بود او را بدين مناسبت کل عنايت مىخواندند ولى شاه عباس کل را مبدل به کچل ساخته و او را کچل عنايت مىناميدند. شاردن سياح مشهور فرانسوي... در کتاب سياحت خود در ايران در موقع صحبت از اصفهان و محلهٔ دردشت از عمارت کل عنايت سخن مىراند و قصهاى در باب اين شخص نقل مىنمايد...
... مردم او را شخصيتى فوقالعاده مىدانند، او نديم شاه عباس بزرگ بود، مطالبى شگفتانگيز دربارهٔ استعداد، هنر و خوشمزگىهاى او نقل مىکنند. بسيار حساس، سريعالانتقال و تيزهوش بود. هروقت ميل داشت با يک ژست بسيار ساده بدن خود اشخاص را به خنده مىآورد.
دو مقلد معروف دوران ناصرالدين شاه کريم شيرهاي و اسمعيل بزاز بوند که هر يک معروفيت و محبوبيت بسيارى داشتند. عبدالله مستوفى راجعبه اسمعيل بزاز مىنويسد:
اسمعيل بزاز چنانکه از لقب او پيدا است بزاز و طبيعهٔ مرد خوشمزهاى بود. ابتدا در مجالس رفقاى شد. در اين دوره شغل مطربى کار شريفى نبوده و آنها که به اين کسب مىپرداختند مردمان آبرومند نبودند. اسمعيل بزاز مردى شريف و از پستىهاى مطربى گريزان و استقبال او از اين کار از راه عشق بلودگى بود. چنانکه با داشتن دسته مطرب کسب اصلى خود بزازى را ترک نکرده بود... اين شخص در آخر عمر به مکه رفت و مسجدى ساخت و از اموال آن موقوفهاى بر آن مقرر داشت... حاجى اسمعيل در اين اواخر توبه کرده و به کسب قديم خود اشتغال داشت...
اما معروفترين دلقک دوران قاجاريه که در فرهنگ عامه نيز اشتهار زيادى يافت، کريم شيرهاي بود. او يکى از طرفين دعوا بر سر تعيين هويت نويسندهٔ متن شرحى از بدبختي... يا بقال بازى حضور است . راجعبه کريم شيرهاى در شرح زندگانى من، چنين آمده است:
کريم شيرهاى نايب نقارهخانه و در حقيقت از طرف رئيس بيوتاتيکه اين قسمت را تحت اداره داشت نايب رئيس بوده نقارهچىها را تحت اداره داشت و به مناسبت شغل خود بر دستههاى مطرب درجه دوم و سوم غيردولتى شهر هم رياست کرده دعاوى آنها را ختم مىکرد و در مقابل اجازه کسب حقالپرجيبى از آنها مىگرفت. شايد غول بيابيانى و آتشافروز و دورهگردانهاى عيد هم از درآمد خود بايد حقى به نايب کريم بدهند ولى کريم شيرهاى به اين قدر قانع نشده چون مرد بذلهگوى خوشمزه بود در دربار خلوت شاه رخنه کرده و دلقک دربارى شده بود و کمکم به همه کس ليچار (لچر) مىگفت در بذلهگوئىهاى خود نمکى داخل مىکرد که طرف تعرض واقع نشود. ناصرالدينشاه هم با وجود اينکه خيلى اهل اين قبيل شوخىها نبود سياست او اقتضاء مىکرد که جلو نايب کريم را باز بگذارد دربارىهاى او از خرک در نروند... اما راجعبه لقب شيرهاى که دنبال اسم او بسته شده شايد به مناسبت شيرينکارىهاى او در بذلهگوئى بوده است...
در مجموع و با توجه به تحقيقى هم که تحت عنوان کريم شيرهاى دلقک مشهور درباره ناصرالدين شاه منتشر شده، مىتوان چنين جمعبندى کرد که: اولاً کريم شيرهاى سواد خواندن و نوشتن نداشته ثانياً با نمايشهاى بهجز تعزيه و تقليد آشنا نبوده است. در زمينهٔ تقليد نيز هنر او بيشتر در ابعاد نمايشهاى بقال بازي بوده است. بنابراين مىتوان اينطور نتيجه گرفت که يگانه متنى که از تقليد برجاى بمانده برخلاف نظر بعضى از کسانى که آن را منتسب به کريم شيرهاى مىدانند، نمىتواند چکيده خامهٔ وى باشد.