ناصرالدين شاه پدرى مهربان است. پنج دختر او و به‌خصوص يکى از آنها را که چند سال است ازدواج کرده، بسيار دوست مى‌دارد. اين شاهزاده خانم که عصمت‌الدوله نام دارد با پسر دوست‌‌على خان که در آن زمان خزانه‌دار بود و همهٔ مردم او را شخصيتى محترم و از مردم او را شخصيتى محترم و از هر حيث با تقوى مى‌دانستند ازدواج کرد.


اين مرد که بسيار ثروتمند و گشاده‌دست بود اظهار علاقه کرد که ازدواج پسر او با دختر سوگلى شاه، ضمن تشريفات يکى از جشن‌هاى ملى انجام گيرد و اعلام کرد که مخارج آن را خواهد پرداخت.


مردم در تهران جشن‌هاى باشکوهى را که به سبب اين عروسى برپا شد به‌ خاطر مى‌آورند. خاطرهٔ اين جشن هنوز در اذهان مردم زنده است. داستان‌هاى شگفتى که از آن حکايت مى‌کنند معلوم مى‌کند که چگونه براى مردم خيال‌انگيز بوده است. اين‌گونه جشن‌ها براى ايرانيان، تاريخى فراموش نشدنى است. مثلاً وقتى کسى مى‌گويد: ”من در جشن ازدواج عصمت‌الدوله حضور داشته‌ام“، دليل آن است که چيزهائى چنان زيبا و دلفريب مشاهده کرده که هيچ‌گاه نظير آنها ديده نخواهد شد.


وقتى‌که دوست‌على خان دختر شاه را براى پسر خود، آقا امير خواستگارى مى‌کرد، درخواست خود را با شور و شوق و دو ميليون قران پيشکش به شاه توأم کرد. به همين جهت پيشنهاد وى بلافاصله پذيرفته شد. از طرف ديگر ناصرالدين شاه هيچ‌گاه نوکرى وفادارتر و سر سپرده‌تر از دوست‌على خان نداشته است. زيرا اين مرد گذشته از ثروت سرشار خلقياتى داشت که مورد علاقه شاه بود. ”معبرالممالک“ پول او با پارو بالا زده مى‌شد. او که پول را نه براى اندوختن بلکه براى خرج کردن دوست مى‌داشت، براى خود زندگانى‌اى شاهانه ترتيب داده بود. کاخ زيبا و خانهٔ ييلاقى شکوهمند او از زيباترين ساختمان‌هاى کشور خود به‌شمار مى‌رفت. بنابراين در چشم دوست‌على خان قول داده بود خط‌مشى پدر را تعقيب کند. آقا امير که با همهٔ جواني، هوشمندى خود را نشان داده بود اميد مى‌رفت که آينده‌اى بسيار تابناک داشته باشد. گذشته از آن اين وصلت بسيار متناسب بود.


با اينکه اندرون شاه مقصوره‌اى غيرقابل نفوذ است بسيارى از اسرار آن براى ديگران مکشوف است. از جمله آنکه همه مى‌دانستند که عصمت‌الدوله شايستهٔ لقبى است که پدرش او را بدان مفتخر کرده است. خوبى و مهربانى او از زيبائى او کمتر نيست، از سنين جوانى قابليت‌هائى از خود بروز داده است که ديگر شاهزاده خانم‌هاى ايرانى به‌ندرت از آن برخوردار هستند. و سرانجام اينکه به سبب علاقهٔ مفرط به مطالعه، همهٔ مصنفان کشور خويش را مى‌شناسد.


وقتى تصميم بدين وصلت قطعى شد به فکر افتادند که بدين سبب جشن عروسى برپا کنند که نزد ايرانيان از مهم‌ترين مراسم ازدواج است. معيرالممالک گران‌بهاءترين هدايا را براى نامزد زيباى پسر خود فرستاد و اين مقدمهٔ شادمانى‌هائى شد که ده روز ادامه يافت.


همهٔ مردم تهران در اين جشن‌هاى بزرگ شرکت کردند، نه تنها طبقات اعيان و اشراف و خانواده‌هاى ثروتمند به ضيافت‌ها دعوت شده بودند بلکه فقرا و حتى سربازان ساخلوى پايتخت و در مهمانى‌هاى عمومى که در محل‌هاى مختلف به‌عمل آمد مورد پذيرائى قرار گرفتند. اثاث‌البيتى بسيار مجلل و گران‌بهاء بر پشت شتران و قاطرها به خانه‌اى که براى سکونت زوجين تدارک شده بود حمل گرديد. عبور اين قطار حيوانات و بار و بنه ده روز طول کشيد. روز دهم تماشاگران جواهرات عروس خانم را که بر سينى‌هاى بزرگ نقره چيده شده بود، تماشا کردند. مهريهٔ عروس نيز که پنج ميليون سکهٔ طلا بود در همين سينى‌ها قرار داشت.


سرانجام عصر هنگام بعد از غروب آفتاب، پيل سپيدى که با شکوه تمام زين و يراق شده بود و بر پشت آن کرسى برج ماند نهاده بودند براى بردن شاهزاده خانم به خانهٔ بخت به کاخ سلطنتى آمد. ناصرالدين شاه از ببم آنکه مبادا پيل به‌قدر کافى رام نباشد از دوست‌على خان خواسته بود که شخصاً در کار پيليان بنشيند چون همهٔ بزرگان پايتخت خواسته بودند که ملتزم رکاب شاهزاده خانم باشند، سواران بسيارى در پشت پيل به‌ راه افتادند.


مسافت بين کاخ سلطنتى و اقامتگاه آقا امير غرق نور بود. پادگان شهر در حال آماده‌باش به‌سر مى‌برد و هر سرباز شمعى روشن در لولهٔ تفنگ خود جاى داده بود. ديوار خانه‌ها با پارچه‌هاى قيمتى و شال کشمير زينت شده بود و زمين مسير شاهزاده خانم را با قالب‌هاى اعلا فرش کرده بودند. چراغانى بازار خيال‌انگيز بود زيرا دوست‌على خان براى اين کار هزاران شمع اختصاص داده بود. هيچ‌کس به ياد نداشت که جشنى بدين زيبائى و درخشندگى در تهران ديده باشد.


اعلى‌حضرت و خزانه‌دار در جشن عروسى فرزنان خويش شرکت کردند. سراسر شهر در اين حادثهٔ شادى‌آور شرکت داشت. اما دوست‌على خان نتوانست زمان درازى در جوار اين زوج خوشبخت زندگانى کند. بر اثر دملى که دهان او پديد آمد ناگزير به‌عمل جراحى شد که نيجه‌اى ناگوار به بار آورد و مدت کوتاهى بعد از ازدواج پسر او از دنيا رفت. بعد از مرگ او شاه که على‌السم ميراث خوار همهٔ صاحب منصبانى است که در حين خدمت مى‌ميرند، بخش مهمى از ثروت سرشار او را تصاحب کرد. با اين‌حال باز هم آقا امير ثروتى کافى داشت و مى‌توانست از شخصيت‌هاى بسيار ثروتمند ايران به حساب آيد. ناصرالدين شاه شغل پدر را به پسر واگذاشت چنانکه در ۱۸۷۸ (۱۲۹۵ هـ.ق) آقا امير از شخصيت‌هاى معتبر دربار و پيش‌خدمت مخصوص و خزانه‌دار سلطنتى بود.