کليانى

اين طايفه مربوط به شهرک کليان هستند اين طايفه که در فتنهٔ ملاهدايت‌الله آرندى نقش فعالى داشتند طبق سند در شهر دهدشت داراى محله‌اى به اسم کليانى‌ها بوده‌اند. کليانى‌ها يا کلى‌ها که بازماندگانى در ناحيهٔ دشمن‌زيارى فارس (منطقهٔ رودبال) دارند، در اين زمان فاقد تشکيلات طايفه‌اى مى‌باشند.

تيلکوئى

در سال ۱۰۶۸ قمرى نام دو طايفهٔ تيلکو و تيلکوهى آدام‌وند ضبط شده و مهر يکى از رؤساى قبيلهٔ تيلکو به اسم مرشدقلى ابن قرام‌بگ و يکى از رئساى تيلکوهى آدام‌وند به نام چاولى‌بگ ولد دان مربگ ديده مى‌شوند.


محل سکونت قسمتى از اين طايفه که شاخه‌هاى قومى ترکان آغاجرى و افشار کهکيلويه قديم بوده‌اند، نواحى دهدشت و تنگ‌سپو بوده و در اثر اختلافات محلى و نيز متلاشى شدن قدرت ايلى افشار و آغاجرى‌ها در کهکيلويه قديم، به‌مرور زمان ضعيف شده و افراد او به مناطق حومهٔ بهبهان و زيدون و لندهٔ طيبى مهاجرت و سکونت کرده‌اند. باقيماندهٔ آنها در محل قديم خود يعنى حوالى تنگ‌سپو و تنگ‌هيگون حومهٔ شهر دهدشت طايفهٔ کوچکى را تشکيل مى‌دهند.

آغاجرى

اين تيره در قديم ايلى بزرگ و داراى شاخه‌هاى طايفه‌اي: قره‌جري، تيلکوهي، جغتائي، جامه‌بزرگي، ويسي، شهروئي، شيرالي، بيگدلي، بيجني، بوالي، باولي، بالياوي، گشتيل، خليفه‌اي، عبداللهي، قراماسوقى (سوقي)، چنگلوائى بوده است. آنها از عم‌زادگان افشارها و همراهان اتابک سنقر بن مودود سلغرى (۵۵۷ ـ ۵۴۰ق) مى‌باشند که پس از حاکميت آن سنقر در فارس که بعدها به اتابکان فارس مشهور شدند در کهکيلويه اقامت کرده‌اند.


اين طايفه که در منطقهٔ بلاد شاپور (شهر قديم دهدشت و توابع) سکونت داشته‌اند به‌مرور زمان در اثر اتفاقات تاريخى ضعيف شده و سازمان قومى آنها از هم گسسته است تا جائى‌که از آنان طايفه‌هاى کوچکى مانده‌اند که بعضى از آنان مستقل هستند و قسمتى به‌صورت پراکنده در حومهٔ بهبهان و ايلات ديگر زندگى مى‌نمايند.

آقائى

اين طايفه از ريشهٔ قومى ترکان آغاجرى و از شاخهٔ جامه‌بزرگى آن مى‌باشند. بنابر روايات محلى نياى بزرگ آنان به نام حسن آقا در اثر فقر مالى از نواحى لردگان بختيارى به منطقهٔ سررود بويراحمد مهاجرت کرده و در سامان طايفهٔ کوگيوى بويراحمد ساکن گرديده است.


اين طايفه به شاخه‌هاى زنگوائي، بابکاني، نرماوى تقسيم مى‌شوند و هريک از آنان طايفهٔ مستقلى هستند و از شجاع‌ترين و جسورترين افراد طوايف بويراحمد به‌شمار مى‌روند.

نوازندگان

به اين طايفه در اصطلاح محلى ”مهتر“ گفته مى‌وشد. مطربان که خود را از قوم هندى مى‌دانند و به مليت خود مباهات مى‌کنند، رنگ و رخسارهٔ سبزه دارند و نيز شکل پوشيدن لباس‌هاى سرخ و زرد آنها گواه فرهنگ غيرايلى آنها است و هميشه به‌صورت چند خانوارى در ايلات و مراکز خان‌نشين زندگى مى‌کنند و از مزد معين و جيره‌اى که از قديم‌الايام جهت آنان مرسوم بود امرار معيشت مى‌نمايند و داراى سازمان مستقلى نيستند.

طايفهٔ زط يا غربت (غربتى)

اين قوم در ولايات فارس، خوزستان، بختيارى و کهکيلويه و بويراحمد پراکنده و به غربت و کولى و فيوج مشهور هستند.


در ولايات ايران به نام‌هاى ديگر خوانده مى‌شوند، از جمله تهران: غربيل‌بند، خراسان: غرشمال (قرشمال)، آذربايجان: قراچى (بى‌حيا)، زنجان: گيلاني، بلوچستان: رالرى (لوري)، کرمان: لولي، بختيارى‌ها: فيوج و کولى و غربت، لرستانى‌ها: کولى و غربت و کهکيلويه و بويراحمد و فارس کلاً غربت و کولى خطاب مى‌کنند.


دربارهٔ چگونگى تاريخ و علل مهاجرت اين قوم در ايران جهانگير قائم مقامى مى‌نويسد: ”آنچه ثابت و محقق‌شده اين است که اين طبقه خلقة و خلقاً از نژاد آريان مى‌باشند که يک شعبه بزرگ از اين گروه متجاوز از هفت هزار سال قبل، از ساحل رود جيحون به ايران آمده و به هندوستان مهاجرت کرده‌اند و شباهت خلقى ايشان به هندى‌ها و طوايف هندى و بلوچ و مردم خوزستان و بعضى از قبايل عرب کاملاً محسوس است، اگر تمام قبايل جزيرةالعرب از قوم و طايفه نباشند مى‌توان گفت اغلب بل اکثر هستند.


در هجرت اوليه از افغانستان و رود پنجاب گذشته و در ساحل رود گنگ توقف نموده، در اين راه طولانى بعضى اقامت کرده و گروهى راه را منحرف کرده به اطراف پراکنده شده‌اند و به‌واسطهٔ مرور زمان و اختلاط و امتزاج با ساير طوايف بومى هر محل ماهيت خود را از دست داده و از بين رفته است، مخصوصاً در سه‌هزار سال قبل به‌واسطهٔ وقوع قحطى بزرگى که در ساحل رود گنگ روى داد، قسمت عمدهٔ اين قوم و طايفه کوچ نموده و به سواحل خليج‌فارس و درياى هند تا کنار فرات نقل کرده و سکنىٰ گزيده‌اند و قسمتى از آنها از راه جزيرةالعرب به شام و مصر رفته‌اند.


احتمالاً قوم زط و اسواران که به گزارش مورخين و جغرافى‌نويسان اعصار اسلامى در نواحى خليج‌فارس و منطقه‌هاى دشتى خوزستان: زط و خابران (جايزان) و هنديجان، حتى در نواحى کوهستانى اندکا و انديمشک بختيارى و خوزستان و اندنک (ايدنک) کهکيلويه که در منابع تاريخى هنديجان شاپورى و بالاى شاپورى آمده است قبل از اسلام در ايران ساکن بوده‌اند.


در بعضى از منابع گفته شده است که اين قوم به‌هنگام خلافت معتصم خليفهٔ عباسى (۲۲۰ ـ ۱۹۳ قمري) در خوزستان عليه خلافت شورش کردند و وسيلهٔ عجيف از سرداران معتصم عباسى سرکوب و به بغداد رانده شدند. پس از آن از بغداد به نواحى پيشين خود واقع در خوزستان بازگشتند.


اين قوم که از نظر رنگ رخساره تفاوت زيادى با لوريان ندارند از لحاظ لب و چشم و گونه با اعراب بدوى خوزستان شباهت دارند و احتمالاً از نژاد يا طايفهٔ هنديان لوريان ايران نيستند.


در کهکيلويه و بختيارى و ممسنى که مجموعاً از اقوام لرستان بزرگ را تشکيل مى‌دهند طوايفى به اسامي: غربت، کولي، قيوج هستند که بعضى از ريشهٔ نژاد قديمى اندکائى و لنده‌اى و مالوئى و شالوئى مشترک بختيارى و کهکيلويه هستند و بعضى از مهاجرين و خانه‌ به‌دوشان خوزستان و لرستان و فارس مى‌باشند که به مرور زمان در اين ولايات سکنىٰ نموده‌اند.


غربت‌ها و کوليان که از نظر مراتب طبقات انسانى به کارهاى دلاکي، غربال‌بندى و خريد و فروش دام مشغول هستند، بعضى اوقات به وظايف مشگرى و آهنگرى مى‌پردازند و از اين راه امرار معاش مى‌نمايند. بعضى هم با توجه به پيشرفت فرهنگ باسواد شده و داراى پيشه‌هاى دولتى مى‌باشند.

خواجه

خواجگان که بازماندگانى از آنها به‌صورت پراکنده و گروهى در استان‌هاى کهکيلويه و بويراحمد و فارس و بختيارى سکنى دارند از شاخهٔ قومى طوايف بومى قديم مى‌باشند و سرگذشت تاريخ آنها مجهول است. وجه تسميهٔ خواجگان را علامه دهخدا در لغت‌نامهٔ خود، حرف ”خ“، اينگونه تعريف مى‌نمايد: ”واژهٔ خواجه به معنى کدخدا و سرور و آقا است و استاد پور داود آن را از ريشهٔ واژه پهلوى خوتاى‌چه مصغر خداوند کوچک يا کتک خوتاى (کدخداي) دانسته و برخى تصور کرده‌اند که اين لغت از عناوين ترکى سلجوقيان است.


اما استاد معين در فرهنگ معين مى‌گويد: ”واژهٔ خواجه اصطلاحاً به پيروان فرقهٔ اسماعيليه هندوستان و ترکيه اطلاق مى‌شود که با توجه به اين تفسير لغوى عنوان خواجه را مى‌توان از يادگارهاى فرقهٔ اسماعيليه و جنگ‌ها و تضادهاى عقيدتى آنان در کهکيلويه يا رم‌گيلويه باستانى دانست.

طايفهٔ بردگان يا کاکاسياهان

کاکاها که رنگ سياه و پيچيدگى موى و لبان کلفت و چشمان ريز مشکى آنها معرف منشاء نژادى آفريقائى يعنى حبشى و زنگبارى آنان است، به ظاهر آنگونه که گفته‌اند مردمى ساده و کم‌هوش و عقل بوده‌اند و داستان‌ها دربارهٔ آنها گفته مى‌شد.


اين طايفه در اثر پيوندهاى زناشوئى با طبقات هم‌پايه و مقام خود مانند غربت‌ها و مطربان مخلوطى از نژاد آفريقائى و هندى و زطى را تشکيل داده‌اند و بازماندگانى در ميان عشاير دارند که در اثر افول نظام ايلى به‌ کار و کسب آزاد مشغول مى‌باشند. به اختصار و اندک تصرف از کتاب تاريخ و جغرافياى کهکيلويه و بويراحمد ـ نورمحمد مجيدي.