کهکيلويه سادات
گروهى از مردم کهکيلويه و بويراحمد که مجموعاً به نام سادات و افراد آن با عنوان سيد و مير خوانده مىشوند، از نسل ائمهٔ اطهار (ع) و از منسوبان و اعقاب امامزادگان مدفون در اين استان مىباشند که زمان مهاجرت آنها مستنداً معلوم نيست. در تاريخ گزيده [تأليف سال ۷۴۰ قمري] ضمن احوال خاندان آلفضلويه لر از دو گروه هاشمى و عقبلى که هستهٔ قدرت اتابکان لرستان بزرگ، بختياري، ممسنى و کهکيلويه بود نام برده شده است.
سادات بزرگترين طايفهٔ کهکيلويه و بويراحمد را در زمان حال تشکيل مىدهد و بهصورت پراکنده در ايلات و عشاير اين استان زندگى مىنمايند و چون بهمناسبت احترام به سادات اغلب از تعرضات منطقهاى و عوارض مالياتى معاف بودهاند اقتصاد منطقه بيشتر در دست آنان قرار داشت و بيشتر آنان ثروتمند و داراى زندگى نسبتاً مرفهى بودهاند.
سادات در رفع ستيزهجوئىهاى قومى و خصومتهاى طايفهاى و قضاوتهاى بين ايلات نقش بزرگى را ايفاء مىنمودند و اغلب درگيرىهاى محلى را با ميانجيگرى خاموش مىساختند و يا از شدت آن جلوگيرى مىکردند.
ايل (طايفه) يوسفى
اين طايفه از بازماندگان فرزند بابوجمان نياى بزرگ ايلات طيبى و بهمئى مىباشند. ناحيه ايل يوسفى از ليراوى کوه ـ از قديم تا سال ۱۲۵۶ هـ.ق که ميرزا منصورخان بهبهانى وفات يافت نزديک به هفتصد خانه بودند، و در حوالى تنگ سروک و ماغر که دوازده فرسخ ميانه مغرب و شمال بهبهان است قشلاق داشتند و در نزديک برم المان يعنى درياچهٔ المان که در اصل از ناحيهٔ رون است ييلاق داشتند و چندى است پراکنده در اکناف بصره و عربستان گشتهاند، هفتاد و هشتاد خانوار ديگر از آنها باقى است. فارسنامهٔ ناصري.
طايفهٔ يوسفى قبل از استقلال ايلات طيبى و بهمئى در حوالى تنگ ليراو و کما واقع در منطقهٔ ديشموک زندگى مىکردند و مانند ايلات کوچرو در دنبال يافتن مراتع بودند، پس از اقامتى طولانى در منطقهٔ ايلي، کرائىها بهمناسبت ضعف و پراکندگى آنان، محل طايفهٔ دينار (دينيار) کرائى را منصرف شدند و آنان را طى زد و خوردهاى طولانى وادار به مهاجرت به منطقهٔ تاشان و قراء مال شيخ و مال ملاى کرائى طيبى کردند و خود جانشين آنها شدند.
يوسفىها در اوايل و اواسط سلطنت قاجاريه ايلى بزرگ بودند و از آن پس بر اثر فشار مالياتى و اختلاف با عشاير و ايلات طيبى و بهمئى که مدعى الحاق آنان به ايلات خود بودند، متدرجاً متوارى شدند و بهصورت ايل کوچکى درآمدند اما با استقامت استقلال قومى خود را حفظ کردند و داراى کلانترانى بودند.
طايفهٔ شيرعلى (شيرالى)
گفته مىشود که اين طايفه از بقاياى ايلات افشار و آغاجرى ساکن کهکيلويه هستند که پس از فروپاشيدگى سازمان ايلى افشار به تبعيت ايلات طيبى و بهمئى درآمدهاند.
مسکن اوليه آنها کهکيلويه بود و سپس به نواحى کنونى يعنى آغاجرى و زيدون و گرگرى و قلندرى مهاجرت کرده و در آنجا ساکن شدهاند و به سه شاخهٔ شيرالى و خيرالى و شهروئى تقسيم مىشوند. شاخه شهروئى و خيرالى در ناحيه حومهٔ شهر بهبهان اقامت دارند.
اين طايفه در گذشته از ايلات ليراوىکوه بود و از نظر تقسيمات ايلى و جمعبندى منطقهاى به ايل طيبى وابستگى داشت و بهعلت فشار مالياتى و اختلافات محلى بهمرور زمان سازمان طايفهاى آن از هم گسست و افراد او به مناطق ابوالفارس، گرگى و قلندرى حومهٔ شهر آغاجارى مهاجرت کردند.
عدهاى از اين طايفه در دهات ساکن شدهاند و به دامدارى و کشاورزى اشتغال دارند و گروهى از آنها در سازمانهاى ادارى مناطق شرکت نفت و غيره استخدام مىباشند.
شهروئى
اين طايفه از شاخهٔ شيرالى و خيرالى طيبى است. شهروئىها در قديم به گونهٔ کوچى در نواحى پشتکوه طيبى و زمانى در منطقهٔ ابوالفارس بهمئى زندگى مىکردند، و بعدها جزء ايل بهمئى درآمدند و در حومهٔ بهبهان سکونت کردند. در اين زمان ساکن منطقهٔ کيکاوس حومهٔ بهبهان هستند و بهصورت روستائى زندگى مىکنند.
اين طايفه از شاخهٔ شيرالى و شهروئى هستند. در اين زمان، نه در حومهٔ بهبهان و نه در کهکيلويه سامان ايلى ندارند. تنها چند خانوار از آنان در روستاى حياتآباد تاشان زندگى مىکنند.
طايفهٔ شيخ انصارى
اين قبيله که به دو شاخهٔ انصارى و مموئى تقسيم مىشوند، خود را از نژاد عرب و از قبيلهٔ اوس و خزرج و از انصار پيامبر اکرم (ص) مىدانند که ابتدا به ولايت کهکيلويه و سپس به ممسنى کوچ کرده و به مرور زمان داراى طايفه و قبيله گرديدهاند و معتقد هستند که امامزاده اميرايوب انصارى مدفون در روستاى اميرايوب رستم ممسنى از همسفران احمد بن موسىالکاظم (شاهچراغ) (ع) بوده است. نيز مىگويند که از اعقاب امامزادگان جابر انصار و شيخ محمود (ممو) مدفون در شهر دهدشت و منطقهٔ تنگ ممو سرفارياب هستند.
شيخ گلبارى
اين طايفه خود را منسوب به شيخ دانيال معروف به شيخ گلبار مىدانند و مىگويند اين شهرت به اين جهت به شيخ دانيال داده شده است که در زمانىکه اميرتيمور گورکانى به سال ۷۹۵ به کهکيلويه لشکر کشيد و طايفهٔ بويرى را قلع و قمع کرد و با امامزاده على (ع) ملاقات و طلب حاجت و معجزه کرد، و موقعى بود که گل وجود نداشت. امامزاده به شيخ دانيال دستور داد جهت اظهار و بروز معجزه گل حاضر کند و او چون گل به مجلس اميرتيمور آورد شيخ گليار لقب گرفت و اولاد و اعقاب او به اين شهرت معروف شدهاند.
قسمتى از طايفهٔ شيخ گلبار به منطقهٔ تنگ لله جويجان جاويد ممسنى مهاجرت کردهاند و تاکنون در آنجا ساکن هستند و بخشى از آنها جزء طوايف چرام مىباشند و داراى سازمان طايفهاى مستقلى هستند.
شيخ شهروئى
از اين طايفه از عهد صفويه نام رفته است و در سند مربوط به خانوادهٔ خوانين دشمنزيارى نام يکى از رئساى آنان به نام مرشد ولد شمسالدين مشايخ شهروائى آمده است.
اين طايفه که در قديم در ناحيهٔ دشمنزيارى زندگى مىکردند متفرق شده و چند خانوارى از آنها در منطقهٔ رودخانهٔ کمبل دوگنبدان و قلعهٔ دختر دشمنزيارى سکونت دارند.
شيخ حسينى
نام اين طايفه در گويش محلى با تخفيف شيخ سيني تلفظ مىشود و منسوب است به شيخ حسين از معاريف مشايخ قديم کهکيلويه و لرستان.
شيخ بابااحمدى
اينان خود را منسوب به امامزاده بابااحمد واقع در منطقهٔ کت بابااحمد بهمئى گرمسيرى مىدانند. قسمتى از اين طايفه در بختيارى ساکن شدهاند و بخشى در منطقهاى بههمين نام از ناحيه بهمئى سکونت دارند.