عيد نوروز و سيزده بهدر
شب عيد نوروز تمام جندقىها پلو مىپزند. روز نوروز در يکى از اطاقها سفره پهن مىکنند. در اين سفره انواع و اقسام آجيل و شيرينى مشاهده مىشود. بعضى سفرهها خيلى مفصل است اما در هر خانه چه فقير و چه غنى اين چيزها را در سفره مىچيند انار، کماچ، سمنو، مغز بادام تلخ، آش جو، شيريني، آجيل، نان کلوچه و يک بشقاب سبزه که زينت بخش سفره است.
چهارشنبه سورى
يکى ديگر از مراسم جندقىها چهارشنبه سورى است. غروب سهشنبه آخر سال بانوى خانه بوتهاى را آتش مىزند و آنرا در کوچه مىاندازد کوزه آبى با چند دانه اسفند هم روى آتش مىريزد و براى دور شدن بلا مىگويد: الابدر، بلابدر؛ هرچه دزده از ده بهدر. شب چهارشنبه سورى بازار فال گوشى و فال کوزه گرم است. بعضى زنها که آرزوئى دارند شب چهارشنبه سورى مقابل در خانه همسايه ايستاده و گفتگوى آنها را گوش مىدهند اگر هنگام گفتگو کلمه بلي را شنيدند به آرزوى خود مىرسند فال کوزه به اين ترتيب است که شب چهارشنبه سورى يکى از خانههاى يک محله کوزهاى را پر آب مىکند و در تنورخانه رو به قبله مىگذارد. زنهاى همسايه هر کدام اشيائى در کوزه مىاندازند بعد سنگى روى تنور مىافکنند فردا صبح زن صاحبخانهٔ کوزه را از تنور بيرون مىآورد و دخترکى نابالغ با خواندن هر دوبيتى شيئى را از کوزه خارج مىکند و به صاحب آن مىدهد. صاحب شيئى دوبيتى دخترک را به فال بد يا نيک تعبير مىکند.
زايمان
دور زن زائو سه نفر جمع مىشوند ماما که کار او گرفتن بچه، چيدن ناف، شستشو و پوشاندن لباس بچه است پيش رونشين که هنگام زائيدن زائو شانههاى او را نگه مىدارد تا زائو تعائل خود را حفظ کند.
پادو هم وسايل لازم را فراهم مىکند. همينکه بچه متولد شد زائو ناف او را مىچيند و در آب برنج و آب نبات مىشويد تا مرض از تن بچه بيرون رود و کوم بچه را با تربت برمىدارد.
نوزاد تا سه شبانهروز از خوردن شير مادر محروم است. غذاى زائو يک وعده روغن نبات است. روغن نبات مخلوطى از روغن، نبات، و دارچين است. سه شبانهروز هم غذاى زائو حلواى مخصوصى است که از ترکيب سياهدانه، رازيانه، گشنيز، آرد گندم، تخممرغ، نبات و روغن تهيه مىشود.
نامگذارى نوزاد روز چهارم است. هفت روز پس از زائيدن عدهاى جمع مىشوند و زائو را به حمام مىبرند. ماما مقدارى فلوس دم مىکند تا زائو آنرا بخورد. مقدارى هم در يک مجمعه بزرگ مىريزد و زائو را روى آن مىنشاند و با روغن موميائى بدن او را چرب مىکند تا به حال بيايد. مزد و مواجب ماما يک کماچ سمنو، يک کاسه آبگوشت، يک قاپ پلو ۱۰ قرص نان و ده دوازده تومان است.
جندقىها براى نوزادان خود عقيقه مىکنند، تا بلا از آنها دور شود. براى اين منظور گوسفندى را مىکشند و آبگوشتى مىپزند و براى تمام اهالى مىبرند. پدر و مادر بچه حق خوردن آبگوشت عقيقه را ندارند، استخوانهاى گوسفند عقيقه را هم توى کيسه ريخته و در قبرستان دفن مىکنند.
ممکن است عقد و عروسى دخترى با زائيدن زنى مصادف شود در چنين حالتى مىگويند تازه عروس چلهاش افتاده و آبستن نمىشود، براى چلهبرى نزد زائو مىروند و مقدارى خوراکى از او مىگيرند تا تازه عروس بخورد و چله او باز شود.
اگر کودکى در موعد مقرر راه نيفتد او را پيش زنى که چله دارد مىبرند او قبل از ناشتا آب دهان خود را کف پاى کودک مىمالد و مىگويند کودک راه مىافتد. بعضى زنها هرچه اولاد مىآورند فرزند آنها مىميرد. چنين زنى نزد زنى که هيچکدام از بچههاى او نمرده باشند مىرود و بچه خود را به يک کله قند، يک حبه نمک؛ و يک تاى جارو مىفروشد. وقتى جائى عروسى دارند مادر بچه کلهقند را شربت کرده به مردم مىدهد نمک را هم در غذاى عروس و داماد مىريزد، با جارو هم حجله عروس و داماد را جارو مىکند تا بچه او زنده بماند.