مهارت و استادى انسان ابتدائى در فن جولائى بىاندازه قابل توجه است؛ در اينجا نيز جانور استاد انسان بود و ديدن خانهٔ عنکبوت و لانهٔ مرغان و درهم شدن الياف و برگهاى جنگلى در يکديگر که يک پارچهٔ بافتهٔ طبيعى را نشان مىدهد، همه نمونههاى آشکارى بوده است که در فن پارچهبافي، راهنماى انسان گرديده، و اين نمونهها بهحدى واضح و روشن بوده است که ما تصور مىکنيم، پارچهبافى نخستين هنرى باشد که انسان به آن راه يافته است. با پوست و برگ و الياف گياهى پارچهها و فرشهائى مىساختند که در بعضى موارد مىتوان گفت امروز هم با اين همه وسايل و ابزار کار به آن خوبى نمىتوانند بسازند.
زنان جزيرهالئوسين براى بافتن پارچه يک جامه يک سال وقت صرف مىکنند؛ سرخپوستان آمريکاى شمالى روپوشها و جامههائى مىبافند و اطراف آنها را با مو و رشتههاى پى جانوران حاشيه مىدهند که با عصارهٔ آلبالو رنگ گيرائى به آن زدهاند و بهقول کشيش تئودوت، درخشندگى اين رنگها به اندازهاى است که رنگهاى کارخانههاى ما هرگز به پاى آن نمىرسد... انسان با استخوان پرندگان و ماهيان و نىهاى خيزران توانست سوزنهائى بسازد؛ و از رشتههاى پى جانوران نخهائى بساخت که از سوراخ کوچکترين سوزنهائى که امروز در اختياز داريم مىگذرد. با پوست درختان فرش و رختخواب تهيه کرد و پوست جانوران را خشکاند و از آن لباس و کفش ساخت و از تابيدن الياف گياهى به يکديگر طنابهاى محکم به اختيار خود درآورد. با شاخههاى نازک و الياف رنگ شده سبدهائى مىساخت به مراتب زيباتر از آنچه امروز مىسازند.
ظن غالب آن است که لباس نيز در ابتدا براى زينت ايجاد شده و بيشتر براى آن بوده است که يا از ارتباط جنسى جلو گيرد يا آن را تشديد کند، نه براى آنکه دافع سرما باشد يا عورت را بپوشاند. مردم قبيله سيمبر ـ CIMBRES چنان عادت داشتند که لخت و عريان روى برف بخوابند و بلغزند و هنگامى که داروين بر يکى از فوئجيان از سرما رحمت آورد و لباس پنبهاى سرخرنگى به او داد، آن مرد لباس را پارهپاره کرد و هر پاره را به يکى از ياران خود بخشيد و همه با آن تکهها خود را زينت کردند. به گفته کوک اين مردم از برهنه بودن کمال خرسندى را دارند و همه در فکر زيبائى هستند همچنين زنان قبيلهاى در اورنوک هنگامى که مبلغان مسيحى به آنان لباس پوشيدن عار دارند.
يکى از مؤلفان راجعبه مردم برزيل قديم مىنويسد که معمولاً برهنه بهسر مىبرند و بر گفتهٔ خود چنين مىافزايد که: بعضى از آنان مجبور هستند اين کار را بکنند نه از آنرو که بخواهند خود را بپوشانند و ستر عورت کنند... از اينرو هر وقت از محل خود خارج مىشوند لباسى که مىپوشند تنها تا زير شکم آنها را مىپوشاند و باقى لباسها را در کوخ خود مىگذارند؛ بعضى از آنها عرقچينى نيز بر سر خود مىنهند. هنگامىکه مقرر شد تا لباس علاوه بر زينت چيز ديگرى باشد، نشانه اين گرديد که زن لباس پوشيده شوهر دارد و نسبت به شوهر خود وفادار است، يا براى اين بهکار رفت که قالب جمالى زن را بهتر مجسم سازد. اغلب اوقات مشاهده مىکنيم که زن ساده ابتدائى از لباس همان چيز را مىخواهد، که زنان پيشرفتهٔ عصرهاى بعد از آن مىخواهند، به اين معنى که مقصود وى آن نيست که لباس برهنگى او را بپوشاند، بلکه چنان مىخواهد که لباس لطف اندام او را در نظر ديگران آشکارتر نمايش دهد، راستى که همه چيز در تغيير است مگر زن و مرد!
هر دو جنس زن و مرد پيش از آنکه به فکر پوشاندن خود بيفتند، در بند زينت خود بودهاند. بازرگانى ايتدائى کمتر به ضروريات مىپرداخت، بلکه عمل عمده آن در خصوص ادوات زينت و اسباببازى بود. جواهرات از کهنترين عناصر مدنيت بهشمار مىرود، و در مقبرههائى که از بيست هزار قبل به يادگار مانده گردنبندهائى از صدف و دندان جانوران يافتهاند. زينتآلات که ابتدا ساده و کم حجم بوده رفته رفته بزرگتر مىشد، و هميشه در زندگى نقش عظيمى داشته است. زنان قبيله گالا انگشترىهائى بهدست مىکردند که وزن هر يک سه کيلوگرم بود و بعضى از زنان دانيکا با خود پنجاه کيلوگرم جواهر و اسباب زينت همراه داشتند...
انسان پس از ساختن سوزن و سنجاق بهکار بافندگى پرداخت و چون به اين قانع نبود که با پوست جانوران خود را بپوشاند يا با پشم گوسفندان و الياف گياهان لباسهائى براى خود تهيه نمايد. رفته رفته اليافى که بهکار مىرفتند، نازکتر و ظريفتر شده، حالت رشتهٔ نخ را پيدا کرده و در اين هنگام است که بافندگى از مهمترين هنرهاى مخصوص زن گرديده است. دوکها و ماسورههائى که ميان آثار عصر جديد بهدست آمده، بهخوبى نشان مىدهد که صنعت عظيم بافندگى ريشه بسيار دورى دارد.