برخورد ايرانيان و بوميان

قبيله‌هاى جنگجو و گله‌پرور ايرانى به سرزمينى که بعدها به نام آنان ايران خوانده شد روى آوردند و به‌صورت دسته‌هاى کوچ‌نشين کوچک و متفرّق در پهنهٔ وسيعى از اين سرزمين، در پيرامون روستاها چادرهاى خود را برافراشتند. رابطهٔ اينان با بوميان آرام و صلح‌جويانه بود و هم‌چون عموزادگان هندى خود ناچار به جنگ‌هاى دراز با بوميان نگشتند.


بوميان ايرانى دشمنى سرسخت و ديرينه چون آسوريان در برابر خود داشتند که هر چندگاه براى غارت دارائى آنها چون سيلى خروشان فرود مى‌آمدند و هر چه داشتند با خود مى‌بردند. ورود اين جنگجويان پشتيبان خوبى براى نگهبانى دارائى و روستاى آنها بود، از اين‌رو در پيرامون روستاى خود به آنها جاى دادند. آنان به نگهبانى گله‌هاى بزرگ و اسبان خود و مردم روستاها پرداختند و سران بومى روستاها که دليرى اين سواران را ديدند آنها را به خود پذيرفتند و بسيارى از آنان را براى نگهبانى خويش و روستاها به مزدورى گرفتند.


اين دليران گله‌پرور ايرانى که با خود اسب‌هاى خوب و جنگى و سگ‌هاى پاسبان آورده بودند به‌عنوان نيروى سپاهي، نگهبانى روستاها را بر عهده گرفتند و رفته رفته نظام و سامان امنيتى و لشکرى روستاها به‌دست آنها افتاد و افرادى نيرومند و توانا گشتند و در درون جامعهٔ بومى نفوذ يافتند و با ازدواج‌هائى که ميان دختران بزرگان روستا و سران جنگجوى قبيله‌هاى ايرانى صورت گرفت قدرت اقتصادى و زمين‌هاى کشاورزى بوميان به‌دست ايرانيان افتاد و رفته رفته جنگجويانى که روزگارى توسط سران روستا براى نگهبانى روستا اجير شده بودند به‌جاى سران بومى روستا نشستند و جانشين آنها شدند. بوميان زبان و آداب و رسوم مذهبى تازه‌واردان نيرومند را پذيرفتند و ايرانيان نيز تا اندازه‌اى از رسوم و عقايد آنان به‌ويژه پرستش بغدخت مادر تأثير پذيرفتند.


سران ايرانى براى خويش در کنار روستاهاى بومي، بنابر سنت ديرين دفاعى خود دژهاى جنگى با ديوارهاى دوگانه و سه‌گانه و برج‌هاى نگهبانى ساختند و در پيرامون دژها خندق کندند.


آميختگى دو قوم ايرانى و بومى رفته رفته موجب استهلاک قوم بومى در قوم ايرانى گرديد و آميختگى معيشت چوپانى ايرانيان با معيشت روستائى و کشاورزى بوميان، يک زندگى اجتماعى ”کشاورزان گله‌پرور“ به‌وجود آورد که موجب ترقى سريع اقتصادى و مالى جامعهٔ جديد گشت.


برخورد دو قوم ايرانى و بومى را مى‌توان در آثار باستانى بازمانده در تپه سيلک کاشان به‌خوبى ديد. در آنجا دو گروه متفاوت با دو نوع آداب و رسوم و فرهنگ متمايز ديده مى‌شود. در سيلک، نزديک روستاى پيش از تاريخ بوميان، آثار يک دژ مستحکم که داراى کاخ و محلهٔ مسکونى و شهر مردگان است ديده مى‌شود. در گذشتگان قوم تازه وارد مانند بوميان در زير اطاق‌هاى مسکونى و شهر مردگان است ديده مى‌شود. در گذشتگان قوم تازه وارد مانند بوميان در زير اطاق‌هاى مسکونى به خاک سپرده نشده‌اند آنان را در شهر مردگان به خاک مى‌سپردند و لوازم زندگى آنها را مانند ظرف، سفالينه، کلاه‌خود، اشياء زينتى و لوازم مربوط به اسب را همراه آنان در گور مى‌گذاشتند. بر روى سفالينه‌ها نقش اسب بسيار ديده مى‌شود و اين نشان آن است که اسب در زندگى آنها اهميت بسيار داشته است.


تيره‌‌هاى ايرانى بدين ترتيب در سرزمين ايران جاى گرفتند، پى‌ريزى کردند و چندين سده بعد فرمانرواى آسيا گشتند.

خويشاوندى ايرانيان و تورانيان

بررسى‌هاى واژه‌شناسى و زبان‌شناسى نشان مى‌دهد قبائل و گروه‌هاى ترک با ايرانيان تبار و ريشه واحد دارند. شاهنامه و خداينامه.


ترکان (تورانيان) و ايرانيان خاص از يک ريشه جدا شده و در ابتدا زبان هم را مى‌فهميده‌اند. اما به‌تدريج فاصله زمانى ميان آنها ايجاد شده است. اقوام تورانى تمدن شکوهمندى داشته‌اند. کشفيات شهر افراسياب از يک سويه و کشفيات پازيريک ـ قالب‌هاى عالى ـ لباس‌ها و چکمه‌هائى با قطعات زردرنگ ـ لباس‌ها و چکمه‌ها با نقش گل و گياه ـ فرش‌هاى نمدى و پارچه‌هاى گل‌دار و رنگارنگ که شاهکار واقعى بودند... فراوانى مواد و مصالحى که در اختيار کوچ‌کنندگان آلتائى قرار داشته و به پيشرفت آثار هنرى آنان کمک کرده است و قرائن متعدد ديگر بر تمدن عالى آنان مثلاً هنر پيشرفته آلتائى که از قله‌هاى هنر تزئينى است مؤيد اين دوران و زمان‌هاى حول حوش آن هستند. اين دوران زبان تورانيان و ايرانيان مشابه و يا يکسان بوده است. سپس در تاريخ مدون و شناخته تورانيان محو مى‌شوند. در زمان کوروش و داريوش نامى از آنان نيست. ظاهراً امپراتورى‌ توران به‌هم پاشيده و مردم آن در ديگر مردم ايرانى يعنى ايران داخلى ـ خوارزم و سغدحل شده‌اند. فقط گروه‌هائى از تورانيان به‌سمت چين و ترکستان چين ـ جنوب سيبرى و مغولستان و منچورى مى‌روند دوران جديد بيابان‌گردى ـ صحرانوردى ـ اختلاط با زردپوستان آغاز مى‌شود.


بگفتا که از مام خاتونيم ز سوى پدر آفريد و نيم


اين دورانى است که از نفوذ ترکان به چين و مغولستان و خشونت‌هاى ناشى از زندگى در اين شرايط مطلع مى‌شويم کم‌کم ترکان آن خصوصيت‌هاى شهرنشينى و اشرافى را در بسيارى از مناطق از دست مى‌دهند. قيافه‌هاى شبيه زردپوستان در آنها فراوان مى‌شود. زبان در حال تفاوت است. خصوصيات گرامرى با يک جامعه منظم و جنگجو که زندگى اشرافى و شهرنشينى را از دست داده انطباق مى‌يابد و نطفه جوامع ياکوت، فنلاند، استوني، منچورى و شايد بعضى قبايل سرخ‌پوست آمريکا بسته مى‌شود.


اخبارى که از اين دوران و بعد مى‌رسد از دو سه دسته ترکان؛ ترکان با قيافه مشابه چينيان و ترکانى به سفيدى روسيان حکايت مى‌کند (تاريخ گرديزى ـ روايات ايراني) از اين دوران کم‌کم قدرت ترکان در زمان بومين (که نام او نام ايرانى بامى را تداعى مى‌کند) آغاز مى‌شود و سپس نفوذ تاريخى ترکان به غرب آغاز مى‌شود...


اين نفوذ با خشونت ـ جنگ و بيدادگرى‌هائى که ويژه جنگ دو طرف است و نزد صحرانشينان شدت دارد، آميخته است. نه فقط روزگار آغاز نبردها بلکه در زمان ده‌ده قورقوت ديگر ترکان آن آلتائيان متمدن و هنرمند نبوده‌اند بلکه قبايل خشن و خون‌طلب پراعتقاد و سخت‌کوش... شهرها را ويران مى‌کنند و شهرها مى‌سازند اما ميان آنان و خشونت مغولان، کوه‌ها و دره‌ها فاصله است.


امواج ترک مجدداً با سرزمين و مردم ايرانى خوارزمى ـ سغدى ـ تاجيک ـ فارس ـ خراسانى آميخته مى‌شوند و از اين آميزش غزنويان ـ سلجوقيان و بعدها ازبک و قزاق و قرقيز پديد مى‌آيند و هر چه اين آميزش به درون ايران کشيده مى‌شود تبار زرد جاى خود را به تبار سفيد مى‌دهد. آن خشونت‌ها و سادگى مردم بيابان‌گرد از دست مى‌رود و ترکان به دوره نخست تورانى نزديک مى‌شوند.. اينان واژه‌ها و عبارات و اصطلاحات بسيار را از ايران به وام مى‌گيرند چون تبار حقيقى آنها از اين‌سو بوده. در حقيقت پيوند خودى را به راحتى مى‌پذيرند. مسلمان و ايرانى مى‌شوند.


حرکت‌هاى بعدى موج‌هاى ايرانيان فارس زبان و ترک زبان و اقوام آميخته نيمه ايرانى و نيمه تاتار است که تا درياى مديترانه و درون اروپا مى‌روند. حرکت تاريخى هخامنشيان تکرار مى‌شود. اين‌بار يونان چند صد سال فتح مى‌شود و مختلط تمدن اسلامى ـ ايرانى و تاتارى تا درون اروپا و شمال آفريقا مى‌رود. به پاى سربازان ترک زبان با فرهنگى بر اساس زبان و شعر فارسى و همراه کوچ‌کنندگان متعدد کرد و حتى فارس در اين دوران مناطق جديد ترک زبان پديد مى‌آيند. ازدواج‌هاى مکرر و نفوذ واژه‌هاى ترکى به فارسى مشهود است و بالعکس هم فارسى در اوج قدرت است. حتى در اروپا بالاخره دوران جديد فرا ـ مى‌رسد دورانى که پان ترکيسم در صدد تبارزدائى ايرانى از ترکان است. دورانى که غريبان بين فارس و ترک خط مى‌کشند و اتفاقاً آغاز اين دوران با تجزيه قرارداد ترکمن‌چاى ـ پيوستن ترکستان به روسيه سابق و حوادث تاريخى فراوان همراه است. دوران کنونى ادامه آن است.