براى مردم‌شناس امروزى اگرچه ناميسر دست کم دشوار است تصور کند که ساکنان کنونى ايران مى‌توانند خانوادهٔ قوم‌شناختى واحدى را بسازند. از زمان‌هاى بسيار کهن فلات ايران ميدان تاخت و تازهاى دوسويه بوده است، زيرا به بر غم دشوارى‌هائى که امروزه رسيدن به مرزهاى اين کشور را در بردارد. بايد به خاطر آورد که ايران پلى است ميان خاور دور و سرزمين ميانه و رود (بين‌النهرين) هم‌چنان که فلسطين پلى است ميان آسيا و آفريقا. در نتيجه، اقوامى که خاستگاه بسيار گوناگونى داشتند در ايران زير سقف زبانى واحدى پناه گرفتند؛ و بخش جنوبى ايران کنوني، چنانکه در دورهٔ باستان نيز مى‌بايست بوده باشد، از حيث احساس قومى آشکارا چندگونه و ناهمگن است.


انسان‌شناسى که به بررسى ويژگى‌هاى جسمانى اقوام مى‌پردازند اطمينان دارند که بين‌النهرين خط مرزى سرقى گونه‌هاى سامى افراد بوده و سامى‌ها که آنان را به‌عنوان اقوام مديترانه‌اى پوست قهوه‌اى مى‌شناسيم که از عربستان به بين‌النهرين تاخته بودند در روزگاران کهن در ايران سکونت نگزيدند.


پاره‌اى مدارک ما را به اين باور سوق مى‌دهد که روزگارى مردمى بيش از نژاد سياه از هند راه افتاد. در امتداد کرانهٔ خليج‌فارس به‌سوى باختر پيش آمدند. ظاهراً يکى از پادشاهان آشور در حجارى‌هاى برجستهٔ خود تصوير افرادى از اين گروه را نقش کرده است. نويسندگان يونانى از ”اتبوپيائى‌هاي“ جنوب شرقى ايارن سخن مى‌گويند؛ اختلاف کنونى آنان داراى پوستى تيره و آفتاب سوختهٔ موئى صاف و راست و سرى گرد هستند. اما بدون ترس از خطا مى‌توان گفت اين مردم هرگز عنصرى مهم يا بزرگ در جمعيت ايران نبوده‌اند.


چندانکه بتوان مشخص ساخت، در روزگاران باستان تيره‌هاى سر درازى پيش از اقوام نورديک در ايران زندگى مى‌کردند. زمينهٔ اين باور در نمود انسان نوع اروپائى ـ آفريقائى قهوه‌اى يافت مى‌شود که در بين‌النهرين زندگى مى‌کرده است. امکان دارد که اين مردم سر دراز خود سومرى بودند، يا با آن خويشى داشتند، زيرا گفته‌اند که نشانه‌هاى چهرهٔ سومريان باستان را هنوز مى‌توان در نواحى شرقى در ميان مردم افغانستان و بلوچستان و حتى در دورهٔ رود سند دنبال کرد.


اما چنين مى‌نمايد که مهم‌ترين عنصر را مردمى تشکيل مى‌دادند که سَرِ گَرد داشتند. در جمعيت کنونى فلات ايران، دست کم در بخش شرقى آن، گروه بسيار زيادى از سر گرد‌ها زندگى مى‌کنند که شمار آنها در بلندى‌ها بيش از دشت است. برخى از اين مردم را مى‌توان به دراويدى‌هاى هند، به‌ويژه به اقوام تاميل زبان پيوند داد که در ميان آنان عنصر گرد سر مشخصى وجود دارد. قامت ديگران نسبتاً بلند است و در بسيارى موارد ميان اين قامت و روشنى پوست ارتباط و پيوستگى وجود دارد چنين سيماهائى مى‌تواند دليل آميزش با اقوام نورديک باشد؛ اما با به ياد آوردن روشنى پوست پاره‌اى از اروپائيان پيرامون کوه‌هاى آلپ هم‌چنين مى‌توانيم حدس بزنيم که اين اقوام کنونى بقاياى نژاد پيش از آلپى باشند. اگر اين نظر جسورانه را که به اصطلاح ”ارمنويدها ـ Armenoids“ ريشه در ترکستان داشتند بپذيريم. اين فرضيه که ساکنان اوليهٔ ايران اصلاً از اين ريشه بودند تقويت مى‌يابد.


”.... گونهٔ سردرازهاى اروپائى ـ آفريقائى قهوه‌اى در بين‌النهرين نيز گروه اصلى جمعيت اوليهٔ ايران بودند تعارض دارد. اگر اين نظر پذيرفته شود بايد مسلم بداريم، چنانکه دشوار نيز نخواهد بود، که شباهت‌هاى زبانى ”قفقازي“ از نژاد و قوم فراتر رفته و هم سر گردهاى آغازين فرضى آسياى صغير به آن تکلم مى‌کردند و هم اقوام دراز سر ايران.


در عيلام، مانند سراسر خاور زمين در روزگاران نخستين حوزهٔ فعاليت زن محدود به خانه نبود. زن نيز مانند اسناد امضاء مى‌کرد، به داد و ستد مى‌پرداخت. ارث مى‌برد، وصيت مى‌کرد که پس از مرگ خود چگونه به تقسيم مرده ‌ريگ او بپردازند. دادخواست به دادگاه مى‌آورد و برده نگه مى‌داشت. با گذشت سال‌ها بر اهميت زن افزوده مى‌شد. در اسناد عيلامى نخستين، بارها به ذکر نام مادر، خواهر يا دختر پادشاه برمى‌خوريم. مدارک موجود متعلق به دورهٔ به اصطلاح ”کلاسيک“ اشاره دارند که ترتيب به ارث بردن تاج و تخت پادشاهى بر پايهٔ مادر تبارى بوده است؛ يعنى حقّ جلوس بر تخت شاهى از طريق نسب مادرى قابل تعقيب بود. نمونه‌هائى از ازدواج ميان برادر و خواهر يافت مى‌شود. و گويا اين‌گونه ازدواج در ميان همگان رواج داشته است. حتى امکان دارد که ازدواج ميان برادر و خواهر که در ميان شاهان هخامنشى ايران معمول بوده برگرفته از عيلاميان بوده است. زيرا آريائى‌ها عقيده داشتند که وصلت ميان برادر و خواهر تنى کارى زننده و نفرت‌انگيز است.