سيستان
سيستان در گذشتههاى دور شامل کابل، رخد، کشمير و قسمتى از پاکستان و افغانستان فعلى بود و براساس کتاب زردشت، يازدهمين سرزمين آفريده شده توسط اهورامزدا است.
در کتابهاى تاريخي، از سيستان به عنوان ولايتى گسترده و آباد ياد شده و آن را با نامهاى زرنگ، سگستان، سکاستان، سکان، سکاوند، و نيمروز ياد کردهاند.
بنيان شهر سيستان، همانند اغلب شهرهاى تاريخى ايران، ريشه در اسطوره و واقعيت دارد. سيستان زادگاه کيقباد و کيکاوس پادشاهان اسطورهاى و رستم دستان است. در کتاب تاريخ سيستان به تصحيح ملکالشعراء بهار آمده است: ساخت نخستين شهر در سيستان با اولين سنگ بنايى که توسط گرشاسب نهاده شد، شکل گرفت. چون کار ساختن شهر زرنگ به پايان رسيد و مردم بسيار در آن گرد آمدند، ضحاک نيز به کاخ گرشاسب ميهمان شده و خواست تا در شبستان (سراى زنان) شراب خورد، گرشاسب خشمگين شد و گفت اينجا سيوستان است نه شبستان. و در آن روزگار به مرد مردان سيو مىگفتند. از آن زمان اين ناحيه را سيوستان ناميدند و به مرور زمان سيوستان به سيستان تبديل شد.
سيستان نام خود را از سکاها، مردمى از گروه اقوام هند و اروپايى گرفته است. و به گواهى سالنامههاى چينى در ناحيهاى که از کاشمر و آبگير رود تا ريم آغاز گرديده در جهت غرب به باکتريا مىرسيد، سکونت داشتند. دکتر عبدالحسين زرينکوب در کتاب تاريخ مردم ايران -قبل از اسلام- مىنويسد طوايف سکايى که خود را گه گاه به نام سرم (سرمات، سورمات) هم مىخواندهاند، در حماسههاى ايرانيان شرقى به عنوان توران و تورانيان هم مشهور بودهاند و بخش عمدهاى از حماسه ملى ايرانيان شرقي، داستان کشمکش با آنهاست. در حقيقت هر چند تورانيان حماسهها، سکاهاى ايرانى بودهاند، تمام سکاها نه ايرانى بودهاند و نه از نژاد واحد و اين که هرودت مىگويد: سکاهاى غربى با سکاهاى شرقى به وسيله مترجم حرف مىزدهاند، اين دعوى را تأييد مىکند. در اين صورت مىتوان تصور کرد که آن آنچه هردوت، بقراط، بطلميوس و ديگران در باب عادت و رسوم آنها نقل کردهاند، مربوط به اقوام مختلف باشد، نه قوم واحد.
با اين همه، و در پارهاى از اين آداب و عادت که يونانىها نقل کردهاند، مىتوان تصورى از وحشى طبعى و درندهخويى تورانيان، حماسهها را رنگآميزى کرد. وقتى اين روايات مىگويد که اينها خون دشمنان را مىنوشيدهاند، از پوست آنها جامه يا دستمال مىساختهاند و ... در استعمال تير و کمان نيز مهارت و قدرت بسيار داشتهاند، منظره تاخت و تازهاى وحشيانه تورانيان در قلمرو کيانى به خاطر مىآيد و آنچه ارمياى نبى (۴/۱۳) در تورات در باب طوايف اشکناز (اشکوازي، سکايي) به عنوان هلاککننده امّتها خاطرنشان مىکنند، تجسم مىدهد. در هر حال عناصر سکايى در اين دوران که مهاجرت ايرانىهاى آيرانه ويجه (حدود خوارزم و خيوه بوده، باشد) ... البته هنوز از روى قطع نمىتوان گفت اين عناصر آريايي، و در آسياى غربى کى و چگونه از يکديگر جدا شدهاند ... جدايى آنها مىبايست تقريباً در اوايل هزاره دوم يا اواخر هزاره سوم قبل از ميلاد روى داده باشد. قراين مختلف، از جمله آنچه از مقايسه زبانها بر مىآيد، نشان مىدهد که بيشترين اين طوايف قبل از جدايى از يکديگر با شخم و کشاورزى آشنا بودند. اسب را رام کرده بودند و به عصر فلز رسيده بودند... در طى مهاجرتهاى طولانى و هجومآسايي، که طوايف آيرانه و يجه، را در طلب چراگاههاى آسوده به داخل فلات ايران کشانيد. اين مهاجران غير از دستبرد آرياهاى نيمه وحشى (سکاها) با شبيخون اقوام بومى فلات هم که نمىخواستهاند آنها را به سرزمين خويش راه دهند، دچار بودهاند. از اين دشمنان آنها را که سکايى و آريايى بودند. غالباً ايرانىها با نام تور (وحشي) مىخواندهاند و آنها را که بوميان غير آريايى بودهاند، با نام ديو -ديوان.