موّرخين، باستان‌شناسان و مردم‌شناسان زيادى بوده‌اند که درباره تبار مردم تايلند دست به تحقيق زده‌اند. از تحقيقات فوق بر مى‌آيد که از تبار مردم تايلند ممکن است به يکى از طرق زير شناخت بيشترى به‌دست آيد:


۱. ناحيه جنوب چين: از مناطق کوانگ‌تونگ (Kwong Tung)، کوانگ‌سى (Kwongsi)، و يون‌نان (Yun Non) بوده و پس هنگامى‌که تهاجماتى بر آنها شده، به سمت جنوب کوچ کرده باشند.


۲. مردم تايلند، مالکين چين کنونى بوده و حوالى کوه آلتائى (Altai) در مانگوليا (Mangolia) سکونت داشتند. پس سرتاسر بيابان را پيموده تا به زمين‌هاى حاصلخيز اطراف رودخانه يانگ‌سى‌کينگ (Yongsi Kleng) در جنوب چين و تايلند رسيده باشند.


۳. مردم تايلند، در ابتدا قسمت غربى بخش سى‌جوان (Secheon) چين به مدت هزار سال قبل از دوران بودا ساکن بوده‌اند. سپس با حملاتى که از سوى چينى‌ها بر آنها شده بود، اين مردم به سمت جنوب عقب‌نشينى کرده و در ناحيه نان‌چا‌او (Nan Chooa) ساکن شدند. بعد از آن با تعرّض مجدد چينى‌ها عليه مردم تايلند، ايشان به سيام (تايلند) امروز کوچ کردند.


۴. اسناد تاريخى چين اشاره به اين دارد که مردم تايلند به يکديگر پيوسته تا اجتماع بزرگى را براى يک پادشاهى تشکيل دهند. و پس از آن استقلال خود را به‌دست آورده و اطراف رودخانه يانگ‌سى‌کينگ (Yangsi Kung) به مدّت صدها سال در جوار چينى‌ها ساکن شدند، پس از آنکه زمين‌هاى آنها گرفته شد، به قسمت جنوبى چين يا تايلند کنونى رفتند.


۵. مردم تايلند در قسمت جنوبى تايلند کنونى ساکن بوده و بعد از آن با تعرّض قبايل مون و خمر و کامبوجيه به سمت شمال کوچ کرده و در ناحيه جنوب شرقى چين در کوانگ‌جلا و کوانگ‌سي، تانک کيا جزيره فرموساچين رسيدند. زمانى‌که چينى‌ها مجدداً بر آنها هجوم بردند، به سرزمين‌هاى مادرى خود بازگشتند.


مطالب عنوان شده در فوق فقط معروضاتى بوده که يکى از آنها صحيح است.


نظر B.J Terwiel که متخصص تاريخ تايلند در مرکز آسيا در دانشگاه ملّى استراليا است نيز به شرح زير به‌طور کامل نقل شود:


اين سؤال که تايلندى‌ها از کجا آمده‌اند؛ سبب بحث زيادى شده است، و براى يک غيرمتخصص انتخاب يکى از ۵ نظريه رقيب فوق مشکل خواهد بود. به‌نظر مى‌رسد ارزيابى عقلائى تمام مدارک، تائيد اين نظريه است که فرهنگ تايلندى در ابتدا در نواحى ساحلى که اکنون در جنوب چين و شمال ويتنام قرار دارد، قابل تشخيص است. در طى اولين هزاره پس از ميلاد تايلندى‌ها که با اتحادى سست بى‌قاعده در سرتاسر درّه‌هاى ايالات پراکنده بودند، رفته‌رفته به سمت ناحيه مرکزى جنوب چين توسعه يافتند. امروزه هنوز ميليون‌ها نفر در استان‌هاى جنوبى چين زندگى مى‌کنند که زبان مادرى آنها در ارتباط نزديک با زبان تايلندى است.


تايلندى‌ها در ابتداى هزاره دوم ميلادى سرزمين مادر خود را ترک نمودند و درّه‌هاى قطعه اصلى جنوب‌شرقى آسيا را تسخير کردند. دليل اين واقعه را اغلب به تسلط مغول‌ها بر چين نسبت مى‌دهند. پيروزى کوبلاى قاآن بر پادشاهى نانجااو و چينى‌هاى جنوبى در اواسط قرن سيزدهم، هنوز در بسيارى از کتب درسى به‌عنوان واقعه‌اى ذکر مى‌شود که سبب مهاجرت توده مردم به سمت جنوب شد. هرچند که تحقيقات تاريخى چنين فرضى را به‌طور قاطع رد مى‌کند. هيچ‌گونه مدرکى دال بر مهاجرت تورده مردم تايلند در قرن سيزدهم وجود ندارد و بوضوح روشن است که تايلندى‌ها يک يا دو قرن پيش از کوبلاى قاآن به جنوب رفتند.


طرح بسيار محتملى را مى‌توان در ميانه قرن يازدهم فرض کرد. در ۱۴۰۱ يکى از رؤساى تايلندى بنام نونگ‌زيگااو (Nong Zhigao) و جنبشى را براى يک کشور متحد و مستقل تايلندى رهبرى کرد و بعد از آن خود را فرمانرواى مستقل اعلام کرد. او از دربار چين خواستار به رسميت شناختن پادشاهى جديد خود شد، اما در ابتدا مانع او شدند و سپس با او به‌عنوان يک ياغى رفتار نمودند. پس از اين، او براى بيش از يک دهه لشکر قابل‌توجهى را رهبرى کرد و موفق به جمع‌آورى نيروهاى کمکى و شکست‌هاى متوالى نيروهاى چينى شد. با اين همه در انتهاء، چينى‌ها با اتخاذ شيوه‌هاى جنگى براى مقابله با نيروهاى بسيار متحرک تايلندي، موفق به از هم‌گسيختگى اتحاد تايلندى‌ها شدند. گزارشات درباره سرنوشت نونگ‌زيگااو غيرقطعى است. اما به‌نظر مى‌رسد که احتمالاً در حدود سال ۱۰۵۵ دستگير و اعدام شده است. پس از آن چينى‌ها تحديد سازمان گسترده‌اى را در منطقه آشوب‌زده شروع کردند. واکنش سخت براى شورش برعليه چينى‌ها، تشکيل دهنده انگيزه‌اى بود که به احتمال زياد منجر به حرکت مردم تايلندى به سمت جنوب‌غربي، جائى‌که امروزه لائوس، تايلند و برمه ناميده مى‌شود و حتى تا حدود شمال هندوستان شد. با شروع قرن سيزدهم، تايلندى‌ها در بخش وسيعى از آسياى جنوب‌شرقى پراکنده بودند. با سازماندهى نظامى مؤثر، قادر به تسخير درّه‌هاى حاصلخيز شدند و شروع به حکم‌فرمائى بر تمدّن‌هاى بومى مختلف کردند.


در ناحيه‌اى که امروزه تايلند ناميده مى‌شود، آنها در ابتدا با مونها (Mons)و لاواها (Lawas) برخوردند و با وجود اينکه به‌سرعت زبان و فرهنگ خودشان را بر اين مردم تحميل کردند، اما همزمان هر آنچه را که در اين منطقه به‌وجود آمده بود، جذب کردند. از اين رو تايلندى‌ها با خود باورهائى درباره پرستش اجداد وجود (چندين روح در بدن انسان است) را آوردند، اما نتوانست آنها را از قبول مذهب بودائى که براى قرن‌هاى متمادى توسط مونها (Mons) به آنها عمل مى‌شد، باز دارد.