براساس اسناد تاريخى موجود اولين دولت در لهستان در اواخر قرن دهم ميلادى توسط مسکوى اول Meszko تأسيس گرديد. در اين دوره لهستانى‌ها به دين مسيحيت گرويده و شهر گنيزنو Gnienzo غرب لهستان - بعنوان اولين پايتخت اين کشور برگزيده شد. خاندان مشکو سلسلهٔ پياست را تشکيل و قدرت لهستان را توسعه دادند. مهمترين دشمنان لهستان در اين دوره توتانيک‌هاى آلمانى و تاتارها بودند. بعد از مدت‌ها ناآرامى‌هاى سياسى ولاديسلاو اول Wladislaw در سال ۱۳۲۰ ميلادى پادشاهى لهستان را متحد نمود و پسر وى کاژيميژ سوم Krzimirz لهستان را از چنگ دشمنان خود حفظ و اقتصاد جامعه را توسعه بخشيد. با مرگ کاژيميژ سوم در سال ۱۳۷۰ ميلادى سلسلهٔ پياست Piast منقرض شد و پادشاهى به نوهٔ کاژيميژ يعنى لوئيس اول Louis از مجارستان و سپس يادويگاJadviga دختر لوئيس منتقل گرديد. در سال ۱۳۸۶ ميلادى ملکه يادويگا با ولاديسلاو دومWladislaw موسوم به ياگيلون Jagilon دوک بزرگ ليتوانى ازدواج و ضمن اتحاد با يکديگر قدرت بزرگى را در منطقه بوجود آوردند که ثمرهٔ آن شکست توتانيک‌هاى آلمان در نبرد تاتنبرگ در سال ۱۴۱۰ ميلادى بوده است.


دوره سلسلهٔ ياگيلونى (۱۵۷۲-۱۳۸۶) را مى‌توان عصر طلايى براى لهستان به‌شمار آورد. در اين دوره دولت لهستان از اقتدار زيادى در منطقه برخوردار بود. در سال ۱۴۴۴ ميلادى ولاديسلاو سوم Wladislaw در نبرد موسوم به وارنا توسط ارتش ترک‌هاى مسلمان عثمانى کشته شد. در سال ۱۵۶۹ ميلادي، لهستان توانست ليتوانى را به خود منضم نمايد و اتحاديهٔ لوبلين را تشکيل دهد. در اين سال لهستان همچنين توانست بخش‌هايى از اوکراين و روسيه را به قلمروى خود ضميمه نمايد. زيگموند Zigmund موسوم به آگوستاسAgoustas آخرين پادشاه در اين دوره بوده است.


با مرگ زيگموند دوم‌ در سال ۱۵۷۲ ميلادى اين سلسله بدون وارث باقى ماند. در سال ۱۶۱۰ سلسله واسا در لهستان تشکيل شد. تحت سلسلهٔ واسا لهستان با سوئد، روسيه و ترکيه جنگيد. در سال ۱۶۱۰ ميلادى لهستانى‌ها موفق شدند تا مسکو را اشغال کنند اما اين موفقيت کوتاه مدت بود. روسها و سوئدى‌ها نيز متقابلاً از دو سمت به سوى قلمرو لهستان پيشروى کردند. اين تهاجمات که در سال ۱۶۵۵ ميلادى و توسط شارال دهم Charle پادشاه سوئد و آلکسيس Alexis تزار روسيه صورت گرفت باعث اشغال بخش بزرگى از خاک اين کشور بجز شهر مذهبى چنسته‌خوا Czenstechoa در جنوب لهستان گرديد. در سال‌هاى ۱۶۶۰ و ۱۶۶۷ ميلادى لهستان بخش‌هاى شرقى کشور خود را نيز از دست داده و اوکراين به روسيه واگذار گرديد. سال‌هاى ۱۷۷۲،۱۷۹۳و ۱۷۹۵ ميلادى سال‌هاى بسيار سختى براى لهستان بوده است.


طى اين سال‌ها امپراتورى‌هاى پروس، روسيه و اتريش هر کدام بخش‌هايى از خاک لهستان را به خود ضميمه کردند که فقط بخش اندکى از خاک لهستان باقى ماند که آن بخش نيز در سال ۱۷۹۵ نيز بين اين سه قدرت تقسيم گرديد. در زمان فردريک کبير Fredric امپراتورى پروس توسعه يافت و در ۳ مرحله کل لهستان تصرف گرديد. مرحلهٔ اول در سال ۱۷۷۲ پروس غربي، مرحلهٔ دوم در سال ۱۷۹۲ شهرهاى تورون و گدانسک و سومين مرحله از تقسيم که در سال ۱۷۹۵ ميلادى و براساس قرارداد صلح بازلBazel با فرانسه انجام شد دست فردريک براى تصرف شهرهاى ورشو و قسمت مرکزى اين کشور باز شد و اين کشور به تصرف کامل قدرت‌هاى سه‌گانه درآمد. اين تحوّلات باعث گرديد تا بسيارى از لهستانى‌ها از کشور فرار کنند.


طى اين سال‌ها امپراتورى‌هاى پروس، روسيه و اتريش هر کدام بخش‌هايى از خاک لهستان را به خود ضميمه کردند که فقط بخش اندکى از خاک لهستان باقى ماند که آن بخش نيز در سال ۱۷۹۵ نيز بين اين سه قدرت تقسيم گرديد. در زمان فردريک کبير Fredric امپراتورى پروس توسعه يافت و در ۳ مرحله کل لهستان تصرف گرديد. مرحلهٔ اول در سال ۱۷۷۲ پروس غربي، مرحلهٔ دوم در سال ۱۷۹۲ شهرهاى تورون و گدانسک و سومين مرحله از تقسيم که در سال ۱۷۹۵ ميلادى و براساس قرارداد صلح بازلBazel با فرانسه انجام شد دست فردريک براى تصرف شهرهاى ورشو و قسمت مرکزى اين کشور باز شد و اين کشور به تصرف کامل قدرت‌هاى سه‌گانه درآمد. اين تحوّلات باعث گرديد تا بسيارى از لهستانى‌ها از کشور فرار کنند.


در سال ۱۸۰۷ ميلادى با شکست پروس از ناپلئون و قرارداد صلحى که ناپلئون امپراتور فرانسه با آلکساندر تزار روسيه امضاء کرد پروس مى‌بايست زمين‌هاى لهستانى که ۳ مرحله تقسيم شده بود را به اين کشور بازگرداند.


در سال ۱۸۱۱ ميلادى با تحرکات ناپلئون جهت حمله به روسيه، لهستان باعث اختلاف آنها بود. ناپلئون ورشو را تحت قيومت فرانسه درآورده و از ايجاد يک دولت لهستانى کوچک و ضعيف حمايت کرد. آلکساندر تزار روسيه معامله به مثل کرده و درصدد جلب توجه اشراف لهستان درآورد که از لحاظ داخلى خودمختار ولى تزار روسيه را به عنوان پادشاه و رهبر روابط خارجى خود بشناسد. نامه‌هايى که حاوى اين پيشنهاد بود به دست ناپلئون افتاد و موجب خشم وى شد. ناپلئون در زمانى که در سنت هلن بود تا اندازه‌اى سياست خود دربارهٔ لهستان را روشن ساخت و گفت: هرگز فقط براى تأمين منافع اشراف لهستان با روسيه وارد جنگ نمى‌شدم ولى در مورد آزادکردن سرف‌ها (رعايا) گفت: هرگز فراموش نخواهم کرد که با سرف‌هاى لهستان در باره آزادى حرف زدم. آنها گفتند: البته خيلى مايل هستند که آن را (آزادي) داشته باشند ولى چه کسى به آنها غذا و لباس خواهد داد. يعنى در هر تغيير ناگهانى بدبخت و بيچاره مى‌شدند.


با ورود ناپلئون به شهر ويلنا Vilno، برخى از لهستانى‌ها به وى خوش‌آمد گفتند. عدّه‌اى از نمايندگان از او خواستند که سلطنت لهستان را احياء کند. ولى او حاضر به دادن تعهد نبود زيرا مى‌ترسيد دولت‌هاى پروس و اتريش يا پروسى‌ها و اتريشى‌هاى ارتش خود را ناراضى کند. از اين رو از درخواست‌کنندگان تقاضا کرد که اين قضيه را تا بازگشت پيروزمندانه وى از مسکو به تعويق اندازند.


اما بعد از شکست وى توسط روسيه، تزار آلکساندر اول از موجوديت يک دولت پادشاهى لهستان تحت کنترل روسيه حمايت کرد.