”به‌نظر می‌رسد ما آدمیان تقریباً هرچه داریم یا هر که هستیم از برکت حافظه است. افکار و تصورات ما حاصل کار حافظه است، و ادراک و اندیشه و حرکت‌های ما از آن سرچشمه می‌گیرد. حافظه، پدیده‌های بی‌شمار هستی ما را در کل واحدی یکپارچه می‌سازد. همان‌طور که اگر ذرات تشکیل‌دهندهٔ بدن با نیروی جاذبهٔ ماده به‌هم نمی‌چسبید، بدن ما از هم می‌پاشید، اگر نیروی پیونددهنده و وحدت‌بخش حافظه نمی‌بود، هوشیاری ما به تعداد لحظه‌های زندگی‌مان تجزیه می‌شد“ (هرینگ - Hering در ۱۹۲۰).


این سخنان که هرینگ سال‌ها پیش در سخنرانیش در فرهنگستان علوم وین بیان کرده، تأییدی است بر اهمیت حافظه (memory) در حیات ذهنی آدمی. چنانکه از گفته‌های هرینگ دربارهٔ هوشیاری برمی‌آید این حافظه است که به‌ما نوعی احساس تداوم می‌بخشد - احساسی که درک ما از ”خویشتن“ (self) نیز به آن بستگی دارد. وقتی در معنی انسان بودن دقت می‌کنیم به‌نظر می‌رسد حافظه، هستهٔ اصلی آن است.