شرط استحقاق

اين نخستين شرط است که ببينيم آيا کودک استحقاق تنبيه را دارد يا نه؟ استحقاق چه نوع تنبيهى را؟ کتک زدن؟ محروم شدن؟ سرزنش و ملامت شنيدن؟ ... اين سخن را بدان خاطر متذکر شديم که در مواردى کودک مستحق تنبيه نيست. مثلاً طفلى که در اثر بى‌توجهى ( نه از روى عمد) ظرفى را شکسته مستحق تنبيه نيست. زيرا نمونه اين بى‌احتياطى‌ها را خودمان هم داريم. همانگونه که خود را در اين موارد سرزنش و تنبيه نمى‌کنيم درباره کودک هم نبايد سرزنش و تنبيهى روا داريم.

رعايت سن

طفلى که مورد تنبيه قرار مى‌گيرد در شرايط مختلف سنّى وضع و حال مختلفى دارد. همه گاه نمى‌توان برنامه واحدى را درباره افراد پياده کرد. بايد ديد اين فرد در چه سنّى است؟ خردسال است يا کودک؟ نوجوان است يا بالغ؟


اين رعايت بدان‌خاطر است که کودکان خردسال در برابر تنبيه احساس بى‌پناهى مى‌کنند و اين موجب واردآمدن صدمه‌اى روانى بر کودک است. در حاليکه بزرگتر سعى دارند از صحنه بگريزند و در جائى پناه گيرند. همچنين درجه تحمل درد و مقاومت در کودکان مختلف يکسان نيست. به طفل خردسال نمى‌توان سيلى زد و کودک کم‌سن توان تحمل ضربه را ندارد.

رعايت رشد

اين هم شرط مهمى است که به غير از جنبه‌هاى مربوط به سن شرايط ديگرى را هم در زمينه رشد مورد توجه قرار دهيم: رشد بدني، عاطفي، رواني، هوشى و عقلانى کودک را .


کودکانِ شديداً وابسته و نازپرورده در تنبيه درد شديدى را متحمل مى‌شوند. کودکان باهوش اگر تنبيه شوند بيشتر از کودکان کم‌هوش صدمه مى‌بينند. همچنين تنبيه برکودکى که نقص عضوى دارد بسيار ناگوارتر و تلخ‌تر از تنبيه بر کودکان سالم است و والدين و مربيان در تنبيه اين جنبه‌ها را بايد موردنظر قرار دهند.

شرط تناسب

غرض تناسب با ميزان جرم است. اين سخن بدان‌خاطر گفته شد که گاهى والدين و مربيان بخاطر ناراحتى و احساس رنجى که در زندگى دارند بخاطر مسأله ناچيزى کودک را تنبيه مى‌کنند. در حاليکه اگر در شرايط عادى بودند شايد راه عفو و بخشش را در پيش مى‌گرفتند.

شرط حالت و روحيه

در تنبيه شخصيت انفعالى و حالات و روحيات کودک را بايد موردنظر داشت. طفلى را در نظر آوريد که بخاطر مگ يا شهادت پدرش عزادار است، مادرش متارکه کرده و کارش به طلاق کشيده است، مادرش بيمار و طفل دلواپس اوست، از خانه که بيرون مى‌آمد شاهد درگيرى و نزاع و کتک‌کارى‌هاى والدين بود و ...


شک نيست چنين افرادى تحت‌ فشار روحى خاصى هستند، حال و وضعى عادى ندارند. اگر در چنين حالى کتک بخورند، مخصوصاً که آن را غيرعادلانه هم بدانند اثرش مادام‌العمر براو باقى خواهد ماند و حتى ممکن است فرجام حيات او را به جنايت بکشاند.


همچنين است وضع فردى که شديداً به مربى خود دلبسته و به او اميدوار است و يا او را تکيه‌گاه خود مى‌داند و يا کودکى که فوق‌العده حساس است، باهوش است، براى خود ارزش و اعتبارى فوق‌العاده قائل است و انتظار آن را ندارد که کمترين اهانتى به او روا داشته شود.

شرط عدالت

تنبيه بايد شرافتمندانه و مبتنى بر ضوابط عدالت و تقوى باشد نه مبتنى بر انتقام‌جوئى و عقده‌تکانى و کينه دل را خالى کردن و اين امرى است که جداً بايد مورد توجه والدين و مربيان کودک باشد.


معمولاً بهنگامى که طفل عمل ناروائى را آگاهانه انجام مى‌دهد خود در انتظار عواقب آن است و اگر تنبيهى درباره او اعمال شود، مخصوصاً اگر او از قبل هم چنين وعد‌ه‌هائى را درباره عقوبت شنيده باشد تنبيه را امرى عادلانه خواهد دانست.

رعايت تنوّع

تنبيه لازم نيست همه‌ گاه بر اساس يک شيوه و يک صورت باشد، مخصوصاً براى کودکى که بارها مورد تنبيه قرار گرفته و باز هم خطاکار است ( البته در چنين مواردى ضرورى است که تنبيه متوقف و علت آن جستجو شود.)


تنبيه صورت‌هاى مختلفى دارد گاهى بصورت ملامت است و زمانى بصورت محروم کردن، قهر کردن با کودک، دور داشتن او از تقرّب و بالاخره تنبيه بمعنى کتک زدن و ...


غرض اين است که در صورت تشخيص لزوم تنبيه اولاً بايد بدانيم کدام نوع آن را بکار بريم و مورد توجه قرار دهيم. ثانياً اصرار نداشته باشيم که مثلاً همه گاه از شيوه ملامت استفاده کنيم زيرا در آن صورت کودک نسبت به آن مصونيت احساس کرده و در برابر آن بى‌تفاوت خواهد شد و چنان تنبيهى اثر خود را نخواهد بخشيد.

شرط حداقل

تنبيه را نبايد با خشونت و با ظرفيت حداکثر توان اعمال کرد مخصوصاً اگر اعمال آن براى اولين بار و آنهم براى کودک باشد. زيرا اينگونه تنبيهات زمينه را براى احساس بى‌پناهى کودک و در نتيجه فساد و گاهى تعدد شخصيت فراهم مى‌کند و پيش از آنکه سبب هدايت و اصلاح شود عامل بدبختى کودک خواهد شد.


اين اصل کلى پاى برجاست که فشار زياد نتيجه‌اى کمتر عايد مى‌سازد و در مواردى حتى ممکن است کودک را به تمرّد و طغيان بيشترى وادارد. در مورد نوجوانان و بالغان ديده شده است که در موارد احساس خطر با تمام وجود ايستاده و از خود دفاع نموده‌اند.