پس از مطالعه و بررسى طرق مختلف يادگيري، ممکن است اين سؤال به ذهن خطور کند که اغلب تحقيقات و آزمايش‌هاى انجام شده در زمينهٔ يادگيري، در آزمايشگاه و بر روى حيوانات انجام گرفته است. آيا مى‌توان کليهٔ يافته‌هاى مذکور را عيناً به انسان تعميم داد؟ به عبارت ديگر، آيا انسان عيناً مانند ساير حيوانات مورد آزمايش، عمل مى‌کند؟ آيا نظريهٔ شرطى آن‌چنان که در مورد حيوانات صادق است، در تغيير يا تثبيت رفتار انسان نيز صدق مى‌کند؟


در اينجا بدون اينکه بخواهيم منکر يافته‌هاى علمى تغيير رفتار ارگانيسم باشيم، فرايند يادگيرى انسان را مورد بررسى و تحليل قرار مى‌دهيم. شکى نيست که شناخت صحيح مراحل يادگيرى در انسان، در سايهٔ مطالعهٔ دقيق بر روى او در محيط‌هاى طبيعى کلاس و خانواده - که تا حد امکان کنترل شده باشد - امکان‌پذير خواهد بود، اگرچه کنترل محيط طبيعى کار آسانى نيست و اين انسان باهوش اگر از وجود عوامل کنترل در محيط آگاه شود هرگز رفتار طبيعى از خود بروز نخواهد داد. انسان داراى اراده است و اکثر رفتارهايش از روى آگاهى است؛ يعنى اگر نخواهد چيزى را ياد بگيرد، هرگز ياد نخواهد گرفت. او اين توانايى را دارد که از قيد و بند عادت، انعکاس‌هاى شرطي، پيش‌داورى ديگران و ... آزاد شود و حتى نيازهايى چون تشنگى و گرسنگى و خواب را تا حدى تحت‌کنترل در آورد. او مجبور نيست اسير و بردهٔ محيط شود. او مى‌تواند خود را از قيد تأثيرات محيط، اعم از محيط جغرافيايي، اجتماعي، اقتصادى و غيره نجات دهد؛ به عبارت ديگر، انسان مانند حيوانات ديگر در مقابل محرک‌هاى محيطى منفعل نيست.


در اکثر نظريه‌ها و الگوهاى يادگيري، به احتياجات، تمايلات، تجربيات و عادات قبلى انسان کمتر توجه شده است و شايد بتوان گفت که اصولاً از مفهوم خود (self-concept) در فرايند يادگيرى انسان غفلت شده است. اگرچه پاداش و تنبيه نقش بسيار ارزنده‌اى در يادگيرى انسان دارد، اين عوامل، در مورد انسان، تنها به انگيزه‌هاى بيرونى ختم نمى‌شود، زيرا اگر يادگيرى را منحصر به اين‌گونه عوامل بدانيم، با قطع پاداش و تنبيه و انگيزه‌هاى بيرونى بايد يادگيرى نيز قطع شود، در حالى که چنين نيست. انگيزه‌هاى درونى و تقويت‌کننده‌هاى معنوى تأثير فراوانى در هدايت رفتار انسان دارند. انسان بر اساس هدف حرکت مى‌کند. او درون‌گر و غايت‌نگر است و ممکن است امروز امرى را بدون پاداش و تنبيه ياد بگيرد، به اين اميد که در آينده پاداشى را به دنبال داشته باشد؛ به بيان ديگر، ممکن است منظور او از يادگيرى بالقوه در زمان حال، عملکردى در آينده باشد. از طرف ديگر، عملکرد انسان پيچيده است و از يادگيرى‌هاى متعدد و متنوعى نشأت مى‌گيرد، نه از يادگيرى‌هاى ساده و جدا از هم. او ضمن اينکه به آزمايش و خطا مى‌پردازد و تحت‌تأثير محرک‌هاى مختلفى قرار مى‌گيرد، مى‌انديشد و بر اساس انديشه و تفکر، عوامل مختلف محيطى را بر مى‌گزيند. در انسان، تقويت‌کننده‌هاى مثبت يا منفى يکسان، بر خلاف حيوانات، اثر يکسان ندارند؛ مثلاً براى کبوترى که به يک محرک پاسخ درست مى‌دهد و دانه دريافت مى‌کند و بر اثر تکرار، رفتارش تثبيت مى‌شود، مهم نيست که اين دانه را چه کسى به او مى‌دهد، اما براى فراگيرى که نمرهٔ بالا دريافت مى‌کند، بسيار مهم است که چه کسى به او آفرين مى‌گويد يا جايزه مى‌دهد.


اکثر نظريه‌هاى موجود، تنها وجهى از وجوه يادگيرى انسان را مورد توجه قرار مى‌دهند. اگر بخواهيم چگونگى يادگيرى انسان را مطالعه کنيم، بايد مجموع نظريه‌ها را در نظر بگيريم؛ زيرا تفکيک آنها در فرايند يادگيرى انسان چندان معقول نيست. يادگيرى در انسان، برخلاف ساير حيوانات، در مراحل مختلف رشد متفاوت است. جريان يادگيرى انسان در دوران کودکي، مانند مراحل رشد و تکامل او، با جريان يادگيرى ايشان در بزرگسالى متفاوت است. انسان داراى قدرت انديشه و تفکر است و علاوه بر اين، مى‌تواند حاصل انديشه و تفکر خود را با زبان به ديگران انتقال دهد و از انديشهٔ ديگران بهره بگيرد. او مى‌تواند در تمام مراحل زندگى از ساخت ذهنى خود در حل مسائل جديد و ناآشنا کمک بگيرد. خلاصه اينکه اگرچه انواع يادگيرى‌هايى را که در اين فصل نام برديم مى‌توان در نوع انسان جستجو و مطالعه کرد، اين‌گونه نيست که هريک از اين انواع به طور مجزا در انسان شکل گيرد. يادگيرى انسان را بايد در مجموع نگريست و قدرت انديشه و تفکر او را محور اصلى شناخت فرايند يادگيرى قرار داد.


بنابراين، قبل از پرداختن به نظريه‌ها، الگوها و روش‌هاى تدريس، درباره تفکر، پرورش تفکر و تأثير محيط در پرورش تفکر و وظايف مدارس در اين زمينه، به اختصار، به بحث و بررسى خواهيم پرداخت.