با توجه به مطالب فوق‌الذکر، عدم تأمين نيازهاى اساسى دانش‌آموزان در غالب موارد مى‌تواند مقدمه‌اى بر بروز اختلالات روان‌تنى در آنان گردد. اختلالاتى که داراى منشاء روحى بوده ولى آثار آن در جسم ظاهر مى‌گردد. حالت‌هائى مانند تيک (پرش عضلانى عضله چشم)، پيچ و تاب دادن به عضلات صورت و گردن، تکان دادن سر، تکان دادن پا و ساير حالت‌هائى که فرد در زندگى ممکن است نشان دهد، دال بر اختلال در سيستم روانى فرد است. براى آنکه با مسائل و مشکلات روان - تنى بيشتر آشنا شويم. از کتاب ”مسائل روان - تنى در کودکان“ نوشته ”دکتر ليوکانر“ مثالى را نقل مى‌کنيم:


دختر هشت ساله‌اى به نام مارگارت به مدت ۶۰ روز دچار نوعى عطسه بلاانقطاع شده بود. عطسه‌هاى اين کودک به هيچ‌گونه درمانى پاسخ مثبت نداد تا اينکه وى را به يک پزشک مسئول کلينيک ارجاع مى‌دهند. اين پزشک به‌علل جسمى توجه نمى‌کند بلکه به بُعد روانى مسئله و علت اضطرابى آن مى‌پردازد. ابتدا از خانواده در زمينه تغييرات به‌وجود آمده در طول دو ماه گذشته سؤالاتى مى‌کند. در حين پرسش‌هاى پزشک، معلوم مى‌گردد که چندى قبل يک جفت دوقلوى پسر در خانواده به‌دنيا آمده‌اند. از آنجائى که خانواده ناچاراً اکثر اوقات خود را صرف نگهدارى از اين دوقلوها مى‌کردند، دخترک همانند سابق مورد توجه و محبت واقع نمى‌شد. لذا دختربچه، ۱۰ الى ۱۵ روز پس از آنکه احساس مى‌کند پايگاه خويش را در خانواده از دست داده، دچار سرماخوردگى مختصرى مى‌شود. با مبتلاشدن دختربچه به سرماخوردگي، توجه و مراقبت سابق مادر به سوى او جلب مى‌شود. دخترک با مشاهده بازگشت توجهات خانواده، ناخودآگاه در مقابل دو حالت قرار مى‌گيرد. خوب شدن يا خوب نشدن. اگر دخترک خوب مى‌شد، محبت والدين نيز قطع مى‌گرديد. اما اگر سرماخوردگى وى بهبودى نمى‌يافت، اين محبت‌ها ممکن بود ادامه يابد. لذا بيمارى به‌طور ناخودآگاه تداوم يافت و زمان طولانى را به‌خود اختصاص داد.


از زمان ارسطو تاکنون هميشه اين سؤال ذهن بشر را به‌خود مشغول داشته است که آيا جسم و روان بر يکديگر تأثير مى‌گذارند يا خير؟ اين ارتباط امروزه مورد بررسى دقيق قرار گرفته و منجر به پيدايش علم جديدى شده است. به‌عنوان مثال فردى که مبتلا به سرماخوردگى مى‌شود، نه تنها دچار عوارض جسمى مانند آبريزش، عطسه و سرفه مى‌شود بلکه از نظر روانى نيز دچار بى‌حوصلگى و کم‌طاقتى مى‌گردد. برعکس اين قضيه نيز صادق است. فردى که از نظر روحى دچار افسردگى مى‌باشد، از نظر جسمى نيز، تحرک سابق را نداشته، اشتهاى وى کم مى‌شود و خوب غذا نمى‌خورد، خوب نمى‌خوابد، خوب ورزش نمى‌کند و از نظر شرايط جسمى دچار ناتوانى و ضعف‌هاى مختلف مى‌گردد. از مطالب فوق نتايج مهم زير گرفته مى‌شود:


۱. ميان جسم و روان ارتباطى مسلم و قطعى وجود دارد. يعنى هر حادثه روحى که براى فرد به‌وجود مى‌آيد آثارى بر ارگانيسم باقى مى‌گذارد.


۲. نوع بيمارى هر فرد از نظر ارگانيکى بستگى تام به ساختمان بدنى او دارد بدين‌معنى که در بدن هر انسان يک عضو حساس وجود دارد که در حمله رواني، هدف قرار مى‌گيرد و آن عضو را موقتاً دچار اختلال مى‌کند. به‌عنوان مثال در بعضى از دانش‌آموزان عارضه روان - تنى به صورت آسم و در بعضى ديگر به‌صورت سوزش قلب، در برخى به‌صورت سردرد و ساير دردهاى بدنى مشاهده مى‌شود که با حذف عامل محرک، در غالب موارد مشکل نيز برطرف مى‌گردد. به‌عنوان مثال، آموزگارى که دانش‌آموز خود را در زيرزمينى زندانى کرده و باعث سوزش قلب وى گرديده بود، پس از تغيير رويه، سوزش قبل دانش‌آموز نيز برطرف شد. مثال ديگر در مورد بيمار مبتلا به آسمى است که آسم او جنبه روان - تنى داشت. بيمار شبى از خواب بيدار مى‌شود و در حالى‌که تاريکى غليظى محيط اتاق را پر کرده بود کورکورانه به‌دنبال کليد برق مى‌گردد. اما حالت گرفتگى برونش‌ها در وى به‌قدرى شديد بود که فرصت انجام کار ديگرى را نمى‌يابد. در حالى‌که احساس خفگى شديدى مى‌کرد، دست او به شيشه‌اى مى‌خورد و به تصور آنکه شيشه پنجره است آن‌ را با مشت مى‌شکند. ناگهان احساس مى‌کند هواى تازه‌اى به درون اتاق وارد شد. بيمار نفس راحتى مى‌کشد و با خيال آسوده مى‌خوابد. صبح که از خواب بر مى‌خيزد با کمال تعجب مشاهده مى‌کند شيشه‌اى که شکسته، شيشه آينه بوده نه شيشه پنجره.


۳. حمله‌هاى روان - تنى در افراد، متمرکز در عضو يا دستگاه به‌خصوصى نيست بلکه حالت انتشاردهنده دارد و در قسمت‌هاى مختلف بدن منتشر مى‌شود و ليکن مرکز ثقل آن روى عضو خاصى است. پس هميشه نمى‌توان انتظار داشت که حمله روان‌تنى را فقط در يک عضو مشاهده کنيم.