دورههاى اوليه برنامهريزى آموزشى دهه ۱۹۵۰ - ۱۹۶۰ در کشورهاى جهان سوم مبناى علمى استوارى نداشتند. کمبودها و عيبهايى که در اين برنامهها آشکار شد، برنامهريزان را به مطالعه و جستجوهاى علمى برانگيخت، و منجر به يافتن سه اصل مقدماتى برنامهريزى آموزش و پرورش شد.
سه اصل مقدماتى برنامهريزى آموزش و پرورش، بهطورى که راسخ آنها را در کتاب تعليم و تربيت در جهان امروز توصيف کرده است عبارتند از:
انطباق برنامههاى آموزش و پرورش با نيازهاى توسعه ملى
منظور اصل سوم اين است که برنامهريزى آموزش و پرورش نبايد بهطور مجزا و منفک در برنامهريزى عمرانى و اجتماعى انجام گردد، بلکه بايد با برنامههاى اقتصادي، اجتماعي، و فرهنگى هماهنگ و همساز باشد، و در چارچوب برنامهريزى توسعه ملى صورت گيرد.
همبستگى سطوح مختلف و انواع آموزش و پرورش
منظور اصل دوم اين است که برنامهريزى آموزش و پرورش فقط براى يک دوره، مثلاً دوره تعليمات ابتدائى نباشد، بلکه به تمام دورههاى رسمى و غير رسمى آموزش و پرورش، از کودکستان تا دانشگاه و تعليمات بزرگسالان، توجه کند. فقط به هدف تربيت نيروى انسانى براى دنياى کار و اقتصاد اختصاص نيابد، بلکه تمام نيازهاى تربيتى انسان را در برگيرد. بهعبارت ديگر، برنامهريزى بايد به آموزش و پرورش از ديدگاه وسيع و جامع آن نگاه کند.
هماهنگى توسعه کمى با رشد و بهبود کيفى آموزش
منظور اصل اول اين است که همزمان و همگام با گسترش و تعميم آموزش و پرورش، بايد به اصلاح و رفرم آن نيز اقدام کرد. اگر برنامهريزى آموزش فقط به افزايش تعداد (رشد کمّي) توجه کند، مثل اين مىماند که عيب و نقصهاى موجود آموزش و پرورش را به وسعت بيشترى گسترش دهد.