آفتاب

غزلیات سعدی



دیوان اشعار سعدی

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات
 
اول دفتر به نام ایزد دانا
صانع پروردگار حی توانا
اکبر و اعظم خدای عالم و آدم
صورت خوب آفرید و سیرت زیبا
از در بخشندگی و بنده نوازی
مرغ هوا را نصیب و ماهی دریا
قسمت خود می‌خورند منعم و درویش
روزی خود می‌برند پشه و عنقا
حاجت موری به علم غیب بداند
در بن چاهی به زیر صخره صما
جانور از نطفه می‌کند شکر از نی
برگ‌تر از چوب خشک و چشمه ز خارا
شربت نوش آفرید از مگس نحل
نخل تناور کند ز دانه خرما
از همگان بی‌نیاز و بر همه مشفق
از همه عالم نهان و بر همه پیدا
پرتو نور سرادقات جلالش
از عظمت ماورای فکرت دانا
خود نه زبان در دهان عارف مدهوش
حمد و ثنا می‌کند که موی بر اعضا
هر که نداند سپاس نعمت امروز
حیف خورد بر نصیب رحمت فردا
بارخدایا مهیمنی و مدبر




وبگردی