آفتاب
محمد امین قانعی راد تشریح کرد:

هدف فلسفه و علوم اجتماعی آزادی انسان است/راه حل تحول اجتماعی

هدف فلسفه و علوم اجتماعی آزادی انسان است/راه حل تحول اجتماعی

عضو هیات علمی مرکز تحقیقات سیاست علمی کشور گفت: هدف فلسفه و علوم اجتماعی آزادی انسان است، علوم اجتماعی به این معناست که انسانها مسئولیت رفتار خودشان را بپذیرد.

به گزارش خبرنگار مهر، محمد امین قانعی راد عضو هیات علمی مرکز تحقیقات سیاست علمی کشور در نشست نقد و بررسی کتاب «شرایط امکان علوم اجتماعی در فلسفه غرب و فلسفه متاخر اسلامی» ابتدا با اشاره به انسجام کلی کتاب گفت: به نظرم کار خوب جامعه شناسانه ای  و از ساختار خوبی برخوردار است. نویسنده از قلم خوبی برخودار و  این کار هم در سطح کارهای خوب و استاندارد دانشگاهی است. این کار به تعبیری از نوع فلسفه علوم اجتماعی و جامعه شناسی معرفتی است به دلیل اینکه شکل گیری نظام های معرفتی افرادی مانند کانت و علامه طباطبایی را  با توجه به تحولات زمانه خودشان که با مفاهیم ازجاکندگی معرفتی و از جاکندگی اجتماعی که از گیدنز عاریه می گیرند توضیح می دهند و می توان از نویسنده خواست که این مسیر را ادامه بدهد چرا که ممکن است با درگیر شدن در کلاس و درس و دانشگاه که همه را متلاشی می کند و به بیراهه می برد. بنابراین از ایشان خواست که درگیر عدم تمرکز فضای دانشگاهی نشود و این مسیر را متمرکز ادامه داد.

وی افزود: من در کل به کلیت کتاب نقدی ندارم، اما اینکه می توان بین کانت و علامه طباطبایی مقایسه ای انجام داد برایم پرسش است. اساسا اهمیت کاری که کانت یا هگل یا فلسفه مدرن انجام داد چه بود؟ و چرا این ها مهم هستند؟ اساسا جز این نمی توان گفت که اینها فیلسوفان مدرن بودند. چرا که بدنبال آزادی و آزادکردن انسان بودند. و اینکه انسان مسئولیت خودش را بپذیرد بودند. کانت در کتاب معروف «روشنگری چیست» بحث سوژه خودبنیان و شکل گرفتن سوژه  را مطرح می کند و بین عقلانیت و آزادی ارتباط برقرار می کنند که بسیار مهم است و در واقع فلسفه ای که بنیاد می کند ایجاد آزادی است و راه تحول اجتماعی و دستیابی به آزادی را از طریق انتقاد دنبال می کند و مانند انقلاب فرانسه آن را از طریق انقلاب آن را دنبال نمی کند.

وی گفت: راه تحول اجتماعی و دستیابی به آزادی از دو طریق انتقاد و انقلاب بود. آلمان ها معتقد بودند که ما آزادی را از طریق انتقاد  تامین می کنیم. اما فرانسوی ها معتقد به انقلاب بودند. حال آزادی به چه معناست؟ آزادی یعنی آن نظام هایی که انسان را در بر می گرفت و محدود می کرد یکی فیزیک و دیگری متافیزک بود. همان چیزی که در یونان قدیم هم وجود داشت و دانش سومی که یونانیان به دنبالش بودند بحث اخلاق بود.

قانعی راد افزود: آن چیزی که انسان را محدود می کرد فیزیک و متافیزیک بود که یونانیان بدنبال آن بودند. اما در دوران مدرنیته افرادی مانند کانت و هگل به این نتیجه رسیدند که انسان از دو طرف دارد به اسارت و زنجیر کشیده می‌شود. و این دو مانع این می شوند که انسان آزاد شود. یعنی یک طرف فیزیک که رابطه علّی را به انسان حاکم می کند و رفتار آدم ها شکل می دهد. حتی اگر افرادی به آزادی هم معتقد بودند می گفتند که آزادی موهبتی است که طبیعت به ما می دهد. تکامل انسانی موجب شده که انسان یک موجود خردمند باشد. از طرف دیگر افرادی که از دید متافیزیک نگاه می کردند می گفتند عقلانیت وآزادی چیزی است که خدا به انسان می دهد و انسان تحت تاثیر یک نوع متافیزک و مابعد الطبیعه است. خود فیلسوفان مدرن بویژه کانت و هگل به طور خاص فیزیک یا متافیزیک را نفی نمی کنند، اما معتقدند که به خاطر اینکه انسان آزاد بشود فیزیک و متافیزیک باید وارد قلمرویی به نام ایده یا روح بشوند؛ آنجایی که طبیعت به ایده تبدیل شده آنجاست که انسان در آن آزاد است.

رئیس سابق انجمن جامعه شناسی ایران گفت: هگل هم در بحث فلسفه طبیعت به نحوی طبیعت را به چیزی که از درون فرهنگ فهمیده می‌شود و شکل می گیرد تبدیل می کند. به نظرم اینجا کانت و هگل قلمرو جدیدی که علوم اجتماعی است را شکل می دهند. به واقع کانت و هگل و فیلسوفان مدرن بنیانگذاران علوم اجتماعی نوین هستند. قبل از اینکه علوم اجتماعی توسط جامعه شناسی شکل بیابد توسط دستگاه هایی مانند کانت و هگل مفهوم پردازی شد و توانست زمینه جامعه شناسی را ایجاد بکند.

وی یادآور شد: کاری که کانت می کند فیزیک و متافیزیک را در درون  ایده انسان مفهوم پردازی مجدد کرد و این را در درون روح انسان آورد که هم طبیعت و هم ماوراطبیعت بر انسان تاثیر می گذارد اما نه آن طبیعت قرون وسطی ایی که از بیرون که نیروی بود که همه چیز را تعیین می کرد ونه آن متافیزیک قرون وسطی که خدایی بود و غایتی را برای انسان تعیین می کرد و نه تئوکراسی به معنی حکومت خدا یعنی خدایی که تعیین می کند و شارع است بلکه در اینجا شما با یک خدایی دیگر مواجه اید. در اینجا انسان یک نوع استقلال پیدا می کند که نه به معنی نفی طبیعت و نه به معنای نفی متافیزیک است. اما سئوال در اینجاست که آیا علامه طباطبایی کاری که کانت کرد یعنی بحث اعتباریات علامه به معنای یک مفهومی بارور توانسته است چشم انداز شکل گیری یک سوژه را ایجاد کند.

قانعی راد در ادامه گفت: هدف فلسفه و علوم اجتماعی آزادی انسان است، علوم اجتماعی به این معناست که انسانها مسئولیت رفتار خودشان را بپذیرد. آیا نگاه علامه طباطبایی توانست این گونه کاری بکند که به نظر من نمی تواند به این دلیل که اولا در کانت سه چیز یعنی شهود، مفهوم، تخیل که  در هر نوع شناخت با هم همراه هستند. یعنی شما هرجا که شناختی دارید این سه با هم هستند و تخیل چیزی نیست جز پیوند بین شهود و مفهوم و در نهایت دادن یک حکم. اما در علامه این سه حوزه منطقه بندی می‌شود یعنی گویا هرکدام به یک چیز تعلق دارد. در دیدگاه سنتی شهود به فیزیک، مفهوم به متافیزیک و تخیل به حوزه اعتباریات تعلق دارد. یعنی همان سه گانه را به نحوی در کار علامه مشاهده می کنیم که از هم جدا هستند، اما در کانت با همدیگر همراه هستند. هدف کانت این است که انسان را آزاد کند و جامعه اخلاقی ومدنی ایجاد کند یعنی انسان را از دست فیزیک و متافیزک بگیرد و به دست اخلاق بسپارد و بدنبال جامعه مدنی که اخلاقی یا حقوقی است که در کتاب مطرح شده است. در جامعه اخلاقی مدنی افراد هر کاری که می کنند آزاد هستند براساس یک امر اخلاقی انتخاب کنند نه به دلیل اینکه چون از طرف دین یا طبیعت بر افراد حکم شده است. چون اصلا هیچ حکم بلاواسطه ای وجود ندارد. اما کاری که علامه می خواهد بکند همان حفظ امت است و نه ساختن جامعه اخلاق و جامعه مدنی. این را در آثار مختلفش می گوید که در ایده امت الهی مانده است که  اینجا خدا قانون گذار است و قانون اساسی که از دین گرفته می شود.

قانعی راد ادامه داد: استاد مطهری در کتاب جامعه و تاریخ در شرح آراء علامه طباطبایی می گوید جامعه ها و فرهنگ ها به سوی یگانه شدن هماهنگ شدند و در نهایت امر ادغام شدن سیر می کنند، یعنی یک مسیری است که از سوی خداوند تعیین شده است و جوامع هم براساس سنت الهی به این سمت حرکت می کنند. در حالی که اعتباریات مقداری ایجاب می کرد که شما اعتباریات متعددی هم داشته باشید. مطهری معتقد است که جوامع از نظر ماهیت سرشت یگانه ای دارند و غایت آنها رسیدن به یک نوع وحدت است. اسلام انشعابات قومی و قبیله ای را ملقی می کند و مبنای اجتماعی انسان را بر عقیده قرار می دهد و عقیده همان چیزی است که شرع می گوید، بنابراین اینجا می بینید که متافیزک است که به جامعه شکل می دهد.

وی افزود: کانت می گوید ما با اعتباریات به جامعه شکل می دهیم در صورتی که در تفسیر علامه دقیقا برعکس است و انسان یا وابسته به طبیعت یا ماورالطبیعه است. یعنی الگویی از جامعه که خدا برای آن تعیین کرده و «امت» است. رسالت اسلام این است که فرهنگ های موجود را تخلیه کند و از آنچه که دین می گوید آنها را پر کند که درواقع همان امت الهی است. نهایتا کل اعتبارات چیزهایی است که باید تحلیه شود یعنی دور ریخته شود. یعنی این حوزه وهم و گمراهی بشر است و حوزه و قلمرو آزادی را باید در جای دیگر جستجو کرد. قلمرو آزادی که کانت در سوژه و در برساخت و اعتبارات جستجو می کند این جایی است که انسان ها می سازند و از درون ان گمراهی بیرون می آید  و نهایتا هم باید بشر از آن تخلیه بشود و در عوض الگوهایی ساخته شود که اعتبارات شرعیه است و از آن پر شود. لذا می بینید که علامه طباطبایی الگوی متافیزک و فیزک را کماکان ادامه می دهد و به نظر من از بحث طباطبایی و مطهری نهایت پوزیتیویسم علمی و متافیزک شریعت گرا بیرون می آید، اما علوم اجتماعی به معنای کانتی فلسفه  نتیجه نمی‌شود.

کد N1725846

وبگردی