آفتاب

داستان های خنده دار و لطیفه های با حال



داستان های کوتاه و جالب خنده دار را می توانید بخوانید و لذت ببرید

یه خره دنبال یه مرده همه جا می رفته مرده عصبانی میشه میگه

برای چی دنبال من راه افتادی؟

خره میگه: من وجدانت بیدم.

_-_-_---♥️ ♥️ ♥️---_-_-_


یه روز به یارو میگن می دونی چرا نیوتون وقتی یک سیب به سرش خورد تعجب کرد؟

میگه: چون زیر درخت گلایی بود.

_-_-_---♥️ ♥️ ♥️---_-_-_


یارو داشت به دیوار میخ می زده ولی میخ رو سر و ته گرفته بود

بعد دوستش میاد پیشش بهش میگه همین کارا رو می کنی که واسه

ما حرف در میارن، مرد حسابی این میخ برای دیوار روبرویه.

_-_-_---♥️ ♥️ ♥️---_-_-_


یه روز یه مرد کچل میره سلمونی همه بهش می خندن 

میگه: زهر مار اومدم آب بخورم.

_-_-_---♥️ ♥️ ♥️---_-_-_


از یارو می پرسن...بچه کجایی؟

میگه: بچه تهران

میگن: کجای تهران؟

میگه: کیلومتر 700 جاده ی، تهران اردبیل.

_-_-_---♥️ ♥️ ♥️---_-_-_


یارو کلاس رقص می زاره ورشکست میشه اگه گفتی چرا؟

چون به همه شاباش می داده.

_-_-_---♥️ ♥️ ♥️---_-_-_


یارو جوراب می خره براش بزرگ بوده جلوش پنبه می زاره.

_-_-_---♥️ ♥️ ♥️---_-_-_


یارو کلید می کنه تو گوشش گردنش قفل میشه.

_-_-_---♥️ ♥️ ♥️---_-_-_




وبگردی