آفتاب

ضرب المثل های فارسی کوتاه و پر معنی



ضرب المثل هاي‌ فارسی بسیار جذاب و کوتاه و پر معنی می‌باشد. ضرب المثل کمک می کند آموزش هایی را ساده و زیبا بیان کنیم تا دیگران از ان درس بگیرند.

در جنگ نان و حلوا تقسیم نمی کنند: طبیعت جنگ ،جنگیدن است.

در خانه هر چه مهمان هر که: وقتی مهمان سر زده آمد باید آنچه حاضر است بسازد.

درخت گردو به این بزرگی درخت خربزه الله اکبر: به مناسبت مقایسه ی غلط گویند.

درد خروار آید و منقل رود: مشکل و سختی که یکباره آمد کم کم رفع می شود.

درد را کی میکشد که می زاید: زحمت شاکی می شکد که کار انجام می دهد.

در حوضی که ماهی نیست قورباغه سپهسالار است: در جایی که آدم شایسته ای نیست هر ناشایستی لایق شود.

در دیزی باز است حیای گربه کجا رفت: از نبودن مانع نباید سوء استفاده نمود.

در مثل مناقشه نیست: منظور از مثل یاد شده شخص مخاطب نیست.

دزد آمد و هیچ نبرد: همه چیز جای خودش است.

دزد نگرفته پادشاه است: کسی را به دلیل ندیدن نمی توان مقصر دانست.

دست از سر کچل کسی برداشتن: کنایه از رها کردن کسی.

دست به سر کردن: کسی را با حیله و نیرنگ از خود دور کردن.

دست به دهان رسیدن: مختصر ثروتی داشتن و امورات خود را پیش بردن.

دست به یخه شدن: با هم درگیر شدن.

دست راست و چپ را نشناختن: بسیار کودن و ابله بودن.

دست دست را می شناسد: امانتی را که از کسی گرفتند باید به همان شخص پس داد.

دستش چسبناک است: دزد است.

دستش نمک ندارد: به هر کس خوبی یا کمک کند آن شخص منظور ندارد.

دست و پای خود را گم کردن: هول شدن.

دست و پنجه نرم کردن: کنایه از زور آزمایی کردن است.

روده بزرگ روده کوچک را خورده است: بسیار گرسنه بودن.

روزه ی کله گنجشکی گرفتن: تا نیمروز روزه دار بودن و سپس غذا خوردن.

دل به دل راه داشتن: احساس نزدیکی دو نفر به یکدیگر.

دلش مثل سیر و سرکه می جوشد: تشویش و اضطراب دارد.

دماغی چاق داشتن: سالم و تندرست بودن : ثروتمند بودن.

دماغ کسی را به خاک مالیدن: او را سخت تنیه کردن.

دم به تله دادن: گیر افتادن.

دم بخت بودن: دختری که موقع شوهر کردن او فرا رسیده باشد.

دم در آوردن: پر رو شدن.

دمش را گذاشت روی کولش و رفت: ناامید شد و شکست خورد.

دندان را تیز: طمع زیادی به چیزی داشتن.

دهن بین بودن: زود باور بودن.

دهنش چفت و بست ندارد: بی جهت هر ناسزایی گفتن.

دیوار موش دارد موش گوش دارد: موقع راز گفتن نیست.

ذکر خیر کسی را کردن: به خوبی کسی یاد کردن.

رو دست خوردن: گول خوردن : به دام افتادن.

روزگار کسی را سیاه کردن: او را بدبخت کردن.

روز وانفسا: روز قیامت و صحرای محشر.

روزه ی بی نمازی: عروس بی جهاز و قور مربی پیاز : همه چیز ناقص است.

روزه خوردنش را دیده ایم نماز کردنش را ندیده ایم: کار یدش را دیدیم اما کار خوبش را ندیدیم.

روی سر کسی خراب شدن: به زور به مهمانی کسی رفتن : خود را بر کسی تحمیل نمودن.

روی شاخش است: کارم حتمی است.

روی کسی را سفید کردن: موجب سربلندی و خشنودی کسی شدن.

ریش خود را به دست دیگری دادن: تسلیم دیگری شدن : اختیار خود را به کسی دادن.

ریش خود را در آسیاب سفید کرده: با تجربه و آزموده نیست.

ریش و قیچی هر دو را به دست داشتن: اختیار کامل داشتن.

ریگی در کفش داشتن: صادق و راستگو نبودن.

زمین دهان باز کرد و مرا در خود فرو برد: از بسیاری خجالتی چنین آرزویی کردن.

زن از غاره سرخ شود مرد از غذا: زن با آرایش و مرد با جنگیدن خوشرنگ می شوند.

زن نانجیب گرفتن آسان و نگه داشتن او مشکل: هر جور زن هرجا پیدا می شود.

زن نانجیب گرفتن مشکل و نگه داشتن او آسان: زن خوب هر جا پیدا نمی شود.

زیر اندازش زمین است و رواندازش آسمان: فقیر و بی چیز است.

زیرآب کسی را زدن: کسی را نزد دیگری بی اعتبار کردن.

زیر کاسه ای نیم کاسه ای بودن : نقشه ای پنهانی در کار بودن .

زیره به کرمان بردن : بردن چیزی به محلی که در آنجا فراوان باشد.

زینب ستم کش است : خانمی که بیشتر از دیگران کارهای سخت و طاقت فرسا انجام می دهد.

سال به سال دریغ از پارسال : روزگار و موقعیت بهتری در پیش نیست.

سالی که نکوست از بهارش پیداست : شروع هر کار نمایانگر پایان کار است.

سبیل کسی را چرب کردن : به کسی رشوه یا هدیه دادن.

سبیل کسی را دود دادن : کسی را تنبیه کردن – خجل و ناراحت ساختن.

ستاره ی سهیل است : دیر دیر دیده می شود – غیبتهای طولانی دارد.

سر به جهنم زدن : بسیار گران تمام شدن.

سر به سر کسی گذاشتن : اورا ناراحت کردن – با او شوخی کردن.

سر به صحرا زدن : از فرط ناراحتی دیار خود را ترک کردن.

سر به هوا بودن : بازیگوش بودن .

سر پل خر بگیری : محل بررسی وگیر افتادن .

سر پیری و معرکه گیری : کسانی که در زمان پیری کار جوانان را انجام می دهند.

سرد وگرم روزگار و چشیدن : تجربه آموختن – آزموده شدن .

سر شاخ شدن : درگیر شدن .

سرش تو لاک خود بودن : کاری به کار کسی نداشتن – در فکر خود بودن.

سر کسی را گرم کردن : کسی را مشغول کردن .

سر کسی شیره مالیدن: کسی ا گول زدن : اغفال کردن.

سرکه ی مفت شیرین تر از عسل است: هر چیزی که رایگان باشد گواراست.

سر کیسه را شل کردن: سخاوتمند بودن : پول خرج کردن.

سرم را بشکن و نرخم را نشکن: چانه نزن و قیمت جنس را پایین نیاور.

سر و گوش آب دادن: کسب خبر و اطلاع کردن.

سری که درد نمی کند دستمال نبند: بی مورد برای خود ایجاد مشکل و نگرانی نکن.

سگ زرد برادر شغال است: به لحاظ بدی هر دو مثل هم اند.

سگ صاحبش را نمی شناسد: ازدحام و شلوغی زیاد.

سگ کیش کردن: کسی را بزور به جایی بردن.

سیر تا پیاز را برای کسی نقل کردن: مطلبی را به طور تفصیل برای دیگری شرح دادن.

سیر به پیاز می گکه پیف پیف چقدر بو میدهی: دو مجرم مثل هم یکدیگر را سرزنش می کنند.

شاخ و شانه کشیدن: به خود بالیدن : تظاهر به زورمندی کردن.

شال و کلاه کردن: آماده شدن : لباس پوشیدن برای بیرون رفتن از منزل.

شاهنامه آخرش خوش است: باید به پایان کار توجه داشت.

شب آبستن است تا چه زاید سحر: حوادثی در پیش است باید در انتظار آن بود.

شب دراز است و قلندر بیدار: وقت بسیار است ، شتاب و عجله شایسته نیست.

شتر با بارش گم شد: به محل بسیار شلوغ گویند.




وبگردی